Meine Blog-Liste

Sonntag, 20. November 2011

اندیشمندان آنارشیسم 1 در باره اما گلدمن

پنج شنبه 24 دسامبر 2009


 
اما گلدمن» در 27 ژوئن 1869 در ليتوانيا که آنزمان بخشی از روسيه بود به دنيا آمد.  او در سنين جوانی وارد آمريکا شد؛ در شيکاگو که عمدتاً از نفوذ بينش آنارشيسم بهره می گرفت و اما گلدمن نوجوان از آن لحظه به دفاع از جنبش آنارشی برخاست . او در مقاله‌ای به نام " درسهای اوليه آنارشيسم " می نويسد: طرفداران استبداد و حکومتگری آگاهانه آنارشی را به عنوان هرج و مرج طلب و بی بند و بار لقب میدهند، در حاليکه واژه آنارشی ريشه‌اش از يونان قديم به مفهوم ايستادگی و تسليم‌ناپذيری در مقابل سلطه قدرت می باشد. از مقاله عشق و ازدواج اما گلدمن نزديک به يک قرن مي‌گذرد و نسل های بسياری از زن و مرد در جهت انديشه های او تا کنون گام برداشته‌اند . زنی که بر حقايق تلخ زندگانی زنان در اين جوامع مردسالار واقف بود و چون پرنده‌ای سبکبال دريای آزادی را درنورديد تا آنرا به آيندگان مژدگانی دهد.

از اينرو زنانی که بر انديشه مبارزاتی اما گلدمن آشنا شدند همگی بر اين باور بودند که او آنگونه زنی بود که چندين قرن از نسل خويش فراتر مي‌زيست، آنگونه که شايد ما فروغ فرخزاد را داشته‌ايم؛ اما هر کدام به سبکی متفاوت برای آزادی زن و رهایی انسان از بند های کليشه‌ای تعبد و از خود بيگانگی کوشيدند .

البته خواننده توجه کند که اين روند مالکيت کالايی در عرصه کنترل بر هويت زنان و زندگی زيستی ما جدا از تاريخ سلطه ايدئولوژِی مدرنيسم و ليبراليسم غربی نبوده جايی که اما گلدمن در برجسته کردن مناسبات عاشقانه آنرا بخوبی به نقد ميکشد . مناسبات بيمارگونه کنترل و سلطه گری اساساً ريشه در بينش و عملکرد اصولگرايان دولت ساختار دارد که در جهت کنترل بر توليد زندگی زيستی ( اقتصادی ، فرهنگی ، جنسی ، نژادی و غيره ) مردمان و طبيعت ما برآمده اند . اين انحصار طلبی قدرت حزبی و فرقه ای مدرن که در چهار چوب اخلاق گرايی قانون ، حکومت و دولت، آشکارا به تخريب و آلوده کردن تمام هستی زندگی زيستی و مناسبات همسايگی اکوزيستی عاشقانه بر آمده ، طبعاً مقاومت رو به رشد جنبش های ميليونی جهانی را در برابر اين تخريب گرايی بی عاطفه اش روز بروز وسيع تر و جدی تر ميکند . از اين جهت اما گلدمن عليه کليت اين نظام کنترل حکومتی يعنی استبداد ، استثمار و استعمار سر به شورش گذاشت . آوازه مبارزاتش آنچنان گستردگی ای داشت که حتی حاکمان حزب بلشويک روسيه با وجود اعمال سيستم ترس و کنترل بر انقلاب شوراها و آنارشيستها و منتقدين آنروز، هنوز جرأت نميکردند به اما گلدمن و دلداده مبارزش آلکساندر برکمن صدمه ای وارد آورند . گرچه لنين و ديگر شرکا ی ارباب حکومتی اش با زيرکی تمام به آن دو پيشنهاد بالاترين مقام های نخبگی کشوری را دادند اما اين دو آزاديخواه عاشق تر از آن بودند که فريب عنوان ها  پوشالی و مريضگونه را بخورند و سرکوب خشک کمونيسم دولتی  را عليه شوراهای کارگری و دهقانی و کمونهای مردمی و آزاد انديشان بپذيرند، آنگونه که حتی در زير چکمه های آهنين قدرت طلبی و اقتدارگرايی حزب بلشويک و حکومت قانون اصول گرايی اش ،آندو بدفاع از شوراها و کمون های خودگردان برآمدند .

حزب در اکتبر 1917 تحت عنوان نظارت بر امپرياليست های شکست خورده ، در واقع قلب شوراهای انقلابی خودگردان روسيه را نشانه رفت و ديکتاتوری سرخ را آفريد تا آنجا که اوايل سال 1921 آخرين تپش جنبش شورايی که در حماسه کرونشتات شکل گرفت را با رياست ژنرال تراتسکی معروف به "لرد تراتسکی" و زينوويف، علی رغم اعتراضات حتی يک سوم از اعضای خود حزب بلشويک که خطر سازمان مخفي چکا را هم بالای سر خود حس کرده بودند ، کاملاً به خون کشاند و سرمايه داری بور کراتيک دولتی را جايگزين شوراهای خودزيستی کمون ها کرد و اين دقيقاً همان چيزی بود که باکونين در سال های دوران مارکس و بعدها اما گلدمن درباره ديکتاتوری سرخ ( پرولتاريا ) پيش بينی کرده بودند .

ديکتاتوری ای که در امتداد قدرت گيری اش توسط همان ساختار اقتدارگرايی لنينی تقريباً تمامی اعضاء اصلی يعنی"خودی" حزب را با نظارت استالين تار و مار کرد . مثل معروف اما گلدمن در واکنش به ديکتاتوری حزب اينگونه بود "انقلابی که من نتوانم در آن برقصم آن انقلاب من نيست!". از اين نظر بازنگری اين رويداد در تاريخ اردوگاه بردگی جهانی کمونيسم دولتی حائز اهميت است . اما گلدمن حتی اين شانس را يافت که در جنبش جنگ داخلی اسپانيا عليه فرانکو ديکتاتور شرکت داشته باشد و توطئه ها و سياست های احزاب استالينی اسپانيا را به نقد کشد.


اما گلدمن در واقع اسطوره و سمبلی از حماسه آفرينی بود چنانکه مبارزات خستگی ناپذير او در ايالات متحده آمريکا زبانزد همگان بود . او جنگ های امپرياليستی را که ستمی مضاعف بر زندگی زنان و کودکان و رنجی بيشتر بر زندگی زحمتکشان بود، شديداً محکوم کرد و برای آزادی زنان حتی در انتخاب حق بارداری، زبان و نوشتاری توانمند و طوفان خيز داشت ، آوازه او آنگونه بود که ميليون ها نفر به او عشق می ورزيدند و ميليون ها نفر از او مي ترسيدند .

براستی نميتوان انکار کرد که ما امروزه در آغاز قرن 21 با چنان نسلی از زنان در جنبش آزاديخواهی جهانی روبرو هستيم که توانمندانه اهميت حضور عاشقانه زيستن را بر بسياری از ما مردان متجلی ساخته اند و اين شکوفايی دامنه اش گسترده تر از آن است که بتوان بر آن چشم پوشيد و خوشا به آنان که در گلزارش بذر افشانیمی کنند.




گردآوری از سارا نبوی

Keine Kommentare: