Meine Blog-Liste

Mittwoch, 28. Dezember 2011

اعتصاب کارگران و اشغال کارخانه شان در یونان



On Tuesday, December 13th, workers call for 24hour strike in the entire Thriassio Field (the
 biggest industrial area in Greece, located in western Attica, 25 kilometres northwest of Athens), in solidarity with the steelworkers’ struggle.
On Saturday, December 10th, a number of solidarity groups spent the day outside the factory gates of the Greek Steelworks (Helliniki Halivourgia) with the 400 strikers in a sign of solidarity with their struggle. The collective kitchen ‘EL CHEf’ of the Immigrant Hangout (Steki Metanaston, Exarchia) prepared food for the strikers and supporters while others performed a concert of rebetiko.

Saturday was the 42nd day of strike action by the workers of the factory. The strikers are calling for the cancellation of the plans to cut their working days from 8 to 5 hours, and the reinstatement of the dozens of fellow workers sacked so far (as mass layoff of 50 workers has already been announced). On a related video, one of the strikers explains that during the 30 years he’s been working for the Greek Steelworks in Aspropyrgos, there were 7 mortal injuries in his workplace, while throughout these years tens of other workers have been seriously injured (suffering severe burns, amputations, and so on) inside the steel mill of this hell factory.

Lines of communication between union reps and factory bosses remain open, but neither side is budging. The owner Manesis is threatening further redundancies if the strike continues. All strikers remain together and resolute in continuing the strike until their demands are met.

The strikers have received welcome and considerable support — in visits, financial donations and donations of food — from many different groups and individuals. In the face of this overwhelming support from many sectors of society, the strikers feel a responsibility to continue the strike on behalf of all who support them. The eyes of many across the country are on them, and the outcome of this struggle will be a test case for workers and capitalist bosses across the country. However, lack of support from within the industry has put pressure on their cause. The ‘sister’ factory in Volos is due to accept the work reduction plan, and union reps from that factory have failed to respond to calls from the men in the Steelworks.

When some of the strikers were asked whether, beyond returning to work under better conditions, they had any plans to appropriate the factory, they said they did not have any intention of this. Others felt it was totally impossible, here, to repeat what happened in Argentina; that the big industrialist owner of the factory makes part of a monopoly that includes not only production, but also the other main industries connected to the Steelworks (such as logistics and construction).

Whether we agree with this view or not, what remains challenging is keeping the strike in the hands of the workers themselves. The aims of their struggle are simple and specific to the factory. But they also feel the connection between their struggle and that of all local and migrant workers in Greece, against bosses, at a time when the economic crisis is used blatantly as a weapon against our lives. This connection — between the specific and wider struggle — has made it difficult to keep the strike ‘the possession’ of the workers themselves.

Although the workers make decisions among themselves through regular assemblies of all at the factory, several political groups have vied to stamp their political message on the strike and make it the banner of their sold-out political ideologies. This was evident during Saturday’s solidarity actions when a coach of delegates of the PAME (‘All Workers Militant Front’) arrived at the factory; shouting their slogans and waving their flags, one worker commented ‘we [strikers] started out as workers, but now the political parties have come’…

It must be clear that authoritarian forces such as the PAME and the KKE itself (‘Communist’ Party of Greece) have been strangling the strike from the very beginning, since there are many Stalinists among the strikers themselves too. An indicative text was circulated, quoting the words of Maria Deli who is described as a woman speaking on behalf of ‘the spouses of the Halivourgia’s workers,’ stating that they have been supported by the PAME since the beginning of their struggle. Her emotional speech appears also on Indymedia Athens (like this), but it was first published on the KKE’s main slandering daily Rizospastis, with the title: ‘November 25th, 2011: Speech given in yesterday’s gathering at Elefsina by Maria Deli, woman of a steelworker striker’. A small excerpt goes: ‘From the first moment, PAME and class unions are with us, the KKE is with us. From the first moment, this struggle was based on resolutions and decisions of trade unions, associations, federations, societies of women and youth, people’s committees, committees of unemployed, students, etc. From the first moment, a river of solidarity was expressed with the steel industry workers and their families; a river of solidarity that evolves slowly into a torrent and brings financial aid and food for our families. We bow to the greatness of the solidarity among the working class and our people. We bow to the international solidarity of all workers.’

Today, December 13th, at 20.00 (GMT+2), we’ll hear more about the situation there from strikers of the ‘Greek Steelworks’ in a recorded interview and on-air discussion (in Greek) on Athens free radio station 98 FM.

Samstag, 24. Dezember 2011

اعدامهای پالتاکی



دیشب در تاریخ 23.12.2011 به یکی از اتاقهای پالتاکی به نام ایران اتحاد سوسیالیستها رفتم. موضوع این اتاق  قتل دختری کرد در کردستان عراق بدست همسرش که یکی از پیشمرگه های حزب کوموله است، بود. بعد از اینکه تعدادی از شرکت کنندگان اطلاعات خود را در این باره به گوش دیگر شرکت کنندگان رساندند و بحث در مورد نقش و حقوق زنان اوج گرفت. 


همانجوری که می دانید چندی پیش در اتاق دیگری به نام ایران پویش مابین تعدادی از زندانیان دهه 60 و رزا بحثی پیش آمد که منجر به (همانطور که رزا خودش در وبلاگش نوشته ) اعدام اینترنتی او انجامید. در شب گذشته رزا هم در این اتاق حضور داشت و بعد از مدتی او هم در بحثها شرکت کرد، قبل از اینکه او نظرش را اعلام کند، مبصر اتاق به نام تاراز که برای همه شما اسمش حتما" آشنا می باشد، میکروفون را گرفته و دوباره شروع به پرخاش به رزا کرد مثل دفعه قبل و دیگران هم با نوشته های خود رزا را به زیر رگبار گلوله گرفتند. بعد از مدت کوتاهی من از رزا پیغامی دریافت کردم که او را از اتاق بیرون انداخته اند و او نمی تواند به اتاق برگردد. من هم این را از طریق نوشتاری به اطلاع دیگران رساندم و به این عمل ارتجاعی آنان اعتراض کردم و خواستم هر چه سریع رزا را به اتاق برگردانند و نوشتم که اگر اینکار را نکنند من هم در اعتراض به این عمل اتاق را ترک خواهم کرد، در همین موقع مبصر اتاق تاراز اعلام کرد که او هیچ کس را بیرون نیانداخته و بعدا" معلوم شد همکار نازنینش صفورا این کار را کرده و در همین موقع من را هم از اتاق بیرون کردند.

من در اینجا میخواهم دوباره به خوانندگان عزیز یاد آوری کنم که چه متن هایی از طرف این عده که بیرون داده نشده است و چه تهمت هایی که به رزا زده نشده است و در آنجا دوباره از شما خواهش می کنم که به فایلهای صوتی و نوشته های رزا رجوع کرده و خود قضاوت کنید. بعد از شب گذشته و در طی مدت گذشته و تمام چیزهایی که از طرف این جمع گفته و نوشته شده جز دروغ و حیله گری هیچ چیز دیگری نمی شود فهمید. این خانمها و آقایان بجز اینکه به پولهایی که برای پروژه های مورد نظرشان می گیرند، فکر دیگری در سر ندارند و هر کسی که بخواهد در این مورد کلمه ای بازگو کند، با او به بدترین شکل رفتار خواهند کرد، اینها با تصور اینکه مجلس و دولت آینده ی ایران را در دست خود می گیرند هر کسی که بخواهد مانع از کارشان شود، به هر شکلی که باشد مثل مافیا عمل کرده و او را از سر راهشان برمی دارند. 

آنها هرکسی که در این اتاقها نظر دیگری بجز نظر خودشان داشته باشد، حذف می کنند و اسمش را هم دمکراسی می گذراند. آیا ما همه انسانها کامل هستیم و حالا چون زندان جمهوری اسلامی را پشت سر گذاشته ایم حق داریم با دیگران همان رفتار ارتجاعی را بکنیم، آیا دست بر دهان دیگران گذاشتن به معنی دمکراسی است؟ پس چرا شعار ضد سرمایه داری و ضد جمهوری اسلامی می دهیم. از نظر من اینها با جمهوری اسلامی فرقی ندارند. 

آنها حتی مسئله اعدام و زندان را به طور کل رد نمی کنند، بلکه فقط از زندانی سیاسی و اعدام های سیاسی در کشورهای مورد نظر خودشان حرف می زنند. چرا از زندانیان سیاسی اروپای شرقی ویا زمان استالین سخنی نمی گویند؟ آیا زندانی سیاسی با زندانی سیاسی فرقی می کند؟ آیا اصلا" زندانی با زندانی فرق دارد؟ چرا اصلا" مسئله زندان را به طور کل نفی نمی کنند؟ آیا خود نقشه ی اینکه روزی مخالفین خود را به زندان بیاندازند در سر ندارند؟ من که فکر می کنم آنها حتما" این کار را می کنند چرا که ماهیتشان چیز دیگری را نشان نمی دهد. امروز صداها را در اتاق اینترنتی خفه کرده و یا مخالفین را بیرون می اندازند، فردا با کامل کردن زندانهای جمهوری اسلامی مخالفین خود را به زندان محکوم می کنند.

نه به زندان، نه به اعدام، تف به صورت هر کسی که ارتجاعی رفتار می کند.

سارا نبوی 

Mittwoch, 21. Dezember 2011

سال نو در مقابل زندان در شهر کلن






زندان وسیله ای مهم برای تضمین قدرت است. حتی اگر ما به این فکر نکنیم که این وسیله در درجه اول اقدامی ویژه بر علیه ما به عنوان چپهای رادیکال بکار برده می شود. 

کارکرد اصلی زندان، تولید ترس است. زندانیان تنها قربانی زندان نیستند. ترس ما از زندان برای سیستم خیلی مهم است. ترس از زندان در زندگی ما بیشتر از آن است که ما به آن اعتراف می کنیم. بزرگترین هدف سیاستهای چپ این است که نگذارد رفقایش و یا دیگر انسانها به زندان بیافتند.

چپها شاید تبلیغ یک جامعه بدون زندان را می کنند ولی در بین آنها  شاید تعداد کمی به آن به طور جدی  معتقد است. یکی از دلایلش این است که بعضی از چپها باور ندارند که ما میتوانیم بر سیستم سرمایه داری غلبه کنیم و دلیل دیگرش این است که خود آنها تصور اینکه روزی تعدادی را در زندان بیاندازند در سر دارند. اینها برخی از دلایلی است که در بین چپها مانع می شود که زندان را بطور کلی رد کنند.

همچنین مشکلاتی در زمنیه های دیگر وجود دارد، بطور مثال میشود از جنبش بیکاران نام برد. در میان جنبش بیکاران تعداد کمی بعنوان چپ رادیکال فعال هستند. آنها به طور فردی برای حفظ بقای خود در بین  آشغال های بوروکراسی می لولند. استراتژی ما بعنوان دفاع مشترک میتواند فقط با برخی از آنان عملی شود. کارمندان متزلزل  کمتر در حرکتهای انقلابی شرکت می کنند و از طرفی متاسفانه معتادان و بی خانمان ها با ما کمتر سر و کار دارند. اما در واقع اینها همان هایی هستند که اغلب به "چنگال عدالت" می افتند. 

این منطقی است که زندانیان در زندان همانطور رفتار میکنند که  بعنوان بیکاران، بی خانمان ها و معتادان خارج از زندان رفتار کرده اند. علی رغم همه ی اینها یکی و یا دیگری در زیر فشار شدید در زندان کشف می کند که تمایلات شورشی دارد. این ها در واقع متحدین ما هستند و از طرفی ما بعنوان چپ رادیکال مخالف بعضی چیزها هستیم، بطور مثال ما با جنگ مخالفیم حالا فرق نمی کند که بر ضد چه کسی باشد. جنگ " درست " معنی ندارد. با اینکه بیکاری و گرسنگی را قابل تحمل نمی دانیم، مخالف دستمزدهای پایین هستیم. ما ضد سرمایه داری هستیم حتی اگر اکثریتی که استثمار میشوند، ما را دیوانه بپندارند.

رفتارهای جنایی اخیرا" از طرف مقامات حاکم کمتر با زندان مجازات می شود بلکه به شکل دیگری یعنی با " روانکاوی " میخواهند انسانها را سرکوب کنند.

تمام این چیزها عملی است، چرا که مقاومت در مقابل آنها روز به روز کمتر میشود. پس در روزهایی مثل روز سال نو با تظاهرات خود در مقابل زندان نشان دهیم که مقاومت بالقوه وجود دارد.

شب سال نو حالا فرق نمی کند از چه نوعش، در هر کجای دنیا در مقابل زندانها با زندانیان اعلام همبستگی کنیم و به آنها پیغام مهمی را برسانیم، " شما تنها نیستید"با آرزوی دنیایی عاری از زندان، برای همه چه زندانی سیاسی و چه غیر سیاسی.



تظاهرات شب سال نو در تاریخ 31.12.2011
ساعت 6 بعدازظهر
مکان: خیابان Rektor- Klein  روبروی JVA
با قطار شماره 5

سارا نبوی

شکنجه زنان فمینیست اوکرائینی بدست مأموران امنیتی بلاروس





فعالین گروه Femen یکسال پیش بر علیه انتخابات مجدد رئیس جمهوربلاروس آقای Alexander Lukaschenko  در مینسک تظاهرات کردند. در ایستگاه قطار سه نفر از این فعالین توسط نیروهای امنیتی بلاروس ربوده و آنها را به جنگل برده اند. آنها را با چاقو تهدید، موهای آنان را بریده اند. سپس آنها را کتک زده،  مدارک، تلفن دستی و پول آنها را با خود برده و زنان فمینیست را لخت در جنگل رها کرده اند. به گفته فعالین Femen در حین شکنجه آنها توسط مأمورین فیلم برداری شده اند. تا کنون این مأمورین عکس العملی در رابطه با گفته های این فعالین نشان نداده اند. این سه زن فمینیست توانستند به یک روستای نزدیک خود را برسانند.

در روز دوشنبه تظاهراتی برعلیه انتخابات مجدد رئیس جمهور بلاروس بدون اجازه پلیس در مینسک انجام شد. پلیس در این روز بیش از 50 نفر را دستگیر، به زندان و جریمه پولی محکوم کرد.

http://www.euronews.net/2011/12/20/topless-activists-complain-of-attack-in-belarus/


ترجمه از سارا نبوی

Dienstag, 20. Dezember 2011

آنارشیستی که 30 سال در سلول مرگ بسر برده است


در تاریخ 15.12.2011 خبر انتقال  Mumia Abu-Jamal   آنارشیستی که 30 عمر خود را در سلول مرگ بسر برده به ما داده شد. آقای John Kerestes رئیس زندان  Mahanoy شهر Frackville درایالت  Pennsylvania تلفنی تأیید کرد که Mumia در بند موقت این زندان است و ظرف چند روز آینده به بند عمومی منقل خواهد شد. 

حالا می بایست با همبستگی و ایده های نو برای آزادی Mumia دست بکار شد و به زندانبانهای جدید او نشان داد که تمام دنیا به سرنوشت این آنارشیست علاقمند است و آن را دنبال می کند.

برای اطلاعات بیشتر به اینجا کلیک کنید.

کسانی که علاقمند  هستند Mumia  را ملاقات کنند، میتوانند نام خود را در لیست وارد نمایند. برای این منظور اینجاکلیک کنید

آدرس پستی Mumia :
Mumia Abu-Jamal, #AM8335
SCI Mahanoy
301 Morea Road
Frackville, PA 17932 

تلفن زندان: 2158-773-570



http://www.freiheit-fuer-mumia.de/

 ترجمه سارا نبوی

Sonntag, 18. Dezember 2011

تظاهرات علیه فاشیست ها و سازمان امنیت آلمان در شهر کلن



در تاریخ 17.12.2011 بیش از 400 نفر از نیروهای آنارشیست، فعالین چپ، آتانوم، آنتی فاشیست و یک گروه چپ ترکیه  به نام DIDF در تظاهراتی در شهر کلن شرکت کردند. این تظاهرات برای اعلام همبستگی با قربانیان ترورهای نئو نازی و بر علیه راسیستها و ارتباط آنان با سازمان امنیت آلمان بود. این تظاهرات در منطقه Mülheim، مسیر حرکت آن به طرف Wiener Platz و اتمام آن در جلوی مرکز پلیس این منطقه بود. یکی از دلایلی که این محل برای تظاهرات انتخاب شده بود، اعتراض به حمله یک گروه نظامی نئو نازی به مغازه های ترکی با بمب میخی در شش سال قبل میباشد. در اثر انفجار این بمب بیش از 22 نفر بشدت مجروح گشتند. موضوع سخرانی ها  همکاریهای سازمان امنیت آلمان با نیروهای فاشیست، فعالیتهای اخیر نئو نازی در شهر کلن، بدرفتاری پلیس با پناهجویان و دیگر شهروندان مقیم آلمان بود. در طی قطعنامه ای برگزارکنندگان خواستار انحلال سازمان امنیت شدند.


بعد از اینکه اتمام تظاهرات اعلام شد، عده ای از تظاهرکنندگان به طرف دفتر MHP          ( گرگ خاکستری) رفته و به آنجا با سبزی و میوه حمله کردند.  در همین موقع مدتی زیادی طول نکشید که از چپ و راست پلیس به محل مزبور خودش را رساند. عده ای از آنها مشغول به تمیز کردن نمای دفتر شدند و عده ای دیگری از آنها بدنبال تظاهرکنندگان گذاشتند. تمام این منطقه و مرکز شهر مملو از پلیس شد. حتی قطارهایی که به طرف شهر حرکت می کردند توسط پلیس کنترل میشد. یکبار دیگر پلیس ثابت کرد که یار ویاور چه کسانی است.

برای دیدن عکسهای بیشتر اینجا کلیک کنید .
برای اطلاعات بیشتر در مورد فاشیستها اینجا کیلک کنید.



گزارش از سارا نبوی

Mittwoch, 14. Dezember 2011

بمب پستی برای ریئس دویچه بانک



در تاریخ 08.12.2011 رسانه های دولتی آلمان اعلام کردند که به دفترریئس دویچه بانک آقای Ackermann در فرانکفورت یک بمب پستی فرستاده شده که کارمندان بانک سریع متوجه شده و این را به نیروهای امنیتی اطلاع داده اند اما از زمانی که کثافتکاری های بانکها رو شده است آقای Ackermann هم دیگر در دفترش و یا محافل عمومی ظاهر نمی شود. یکی از کارمندان بانک می گوید که در این اواخرتهدید ها بر علیه آقای  Ackermann افزایش پیدا کرده است ولی تا به حال چیزی پیش نیامده بود.

بنا بر گزارش پلیس گروهی به نام                                                                                  "FAI" - Federazione Anarchica Informale"مسئولیت فرستادن این بمب پستی را قبول کرده و آنها گفته اند که دو بمب دیگر هم در راه است. این گروه یک گروه ایتالیایی است که خود را آنارشیست می داند ولی تا به امروز از طرف هیچ گروه آنارشیستی تأئید نشده بلکه عملکردهای آنان از طرف گروه های دیگرمردود اعلام شده است. 

ماقویا برخورد تحریک آمیزرسانه‌های گروهی رابا آنارشیستها به جرم بمبگذاری ویابکاربردن موادمنفجره محکوم کرده وبرآن تأکید میکنیم که آنارشیستها کسانی هستند که درهرزمان بهتروبیشترازهرکس دیگری درمبارزات اجتماعی،اعتصاب، اقدامات ضدجنگ شرکت کرده ومیکنند.


ما آنارشیستها بر علیه منطق سلطه گری و تروریسم دولتی و در پی جامعه آزاد و برابر هستیم که توسط اتحادیه های مردمی، مستقل، دربخشهای اجتماعی وجنبش توده ای درکوچه وخیابانها، درشهرستانها، برای جامعه‌ای آزاد حرکت میکنیم.
برای اطلاع بیشتردر مورد این گروه اینجا کلیک کنید.



ترجمه سارا نبوی

Sonntag, 11. Dezember 2011

عکسهایی از نئو نازی های آلمان در کلن



متاسفانه یکبار دیگر فاشیستهای آلمان موفق شدند، تظاهرات خود را در شهر کلن با 50 نفر و کمک پلیس کلن در تاریخ 10.12.2011 برگزار کنند.

برای دیدن عکسها دراینجا کلیک کنید.
برای شنیدن فایل صوتی آنتی فا شهر کلن اینجا کلیک کنید.
http://freie-radios.net/44909

http://www.no-racism.de/pressemitteilung-des-antifa-ak-koeln-zum-geplanten-naziaufmarsch-am-10-12-11-in-koeln/

تظاهرات بعدی بر علیه فاشیستها در تاریخ 17.12.2011 در شهرکلن منطقه Mülheim ساعت 15:00 است. از همه دوستانی که در نزدیکی ویا مقیم این شهر هستند، دعوت می کنیم که  در این روز در تظاهرات شرکت کنند. دوستان این خیلی مهم است که ما هر کجا هستیم فعالانه با دیگرنیروهای آنتی فاشیست بر علیه این جنایتکاران در خیابانها حضور داشته باشیم و نگذاریم که آنان به هدف خودشان برسند.


سارا نبوی

Donnerstag, 8. Dezember 2011

با درودهای گرم آنارشیستی و دعوت ما برای مبارزه علیه سرمایه داری و حامیانشان نهادهای مذهبی





هرساله دوباره در طی جشن کریسمس مردم را با موضوعاتی مثل خریدن، کادو دادن و یا گناه کردن و بعدش دعا کردن سرگرم می کنند.

 حالا چطور بجای همه اینها ما از همبستگی، کمک کردن و کمک گرفتن سخن بگوییم.

چیزی که روشن است، دیانت مانع از رشد آزادیهای فردی است و هرگونه خودمختاری را توسط گفته هایش سرکوب می کند. توسط عقاید و نظرات پیش ساخته شده است که انسانها دچار ترس، احساس گناه و تعصبات میشوند. نیازهای جنسی را سرکوب می کنند. اما این واقعیتها چه ربطی به کریسمس دارند؟



کریسمس یکی از بهترین عیاشیهای سرمایه  داری است که تولد عیسی (مسیح ) یعنی " پسر خدا " که از مریم (باکره) زاده شده، را جشن می گیرند.
نهادهای مذهبی طی این جشن بخصوص به جمع آوری کمکهای مالی مشغول میشوند و در راه خدا این کمکهای مالی را خرج می کنند، اما واقعیت چیز دیگریست:
  • کمک مالی کن ولی عمل نکن: از طریق دادن کمکهای مالی، مسئولیتها هم با آن داده میشود و در نتیجه بازار خرید وفروش وجدان و گناه داغ شده، کسی دیگر تمایلی به مبارزه علیه نظام حاکم، استثمار انسانها و کشورهای دیگر ندارد. 
  • با این کمکهای مالی یک سری از نیازهای اولیه انسانهای تهیدست برآورده شده و آنها را از مشکلات واقعیشان منحرف می کند. در نتیجه آنها در مبارزه علیه بی عدالتی  و توزیع ناعادلانه ثروت شرکت نمی کنند.
با جمع آوری کمک های مالی این نهادها انعکاس مثبتی  در جامعه برای خود باقی می گذارند. حتی اگر به شکل سطحی بخواهیم تاریخ را بررسی کنیم، می بینیم که ادیان بیشتر از هر ایدئولوژی مرگباری مثل ( کمونیسم و یا ناسیونالیسم) به انسانها خیانت کرده اند. حتی امروز هم هیچ تغییر اساسی در این مسئله رخ نداده است.

مذاهب از انسانها به شکل ابزار کارشان استفاده می کنند، از تعصبات مذهبی آنان استفاده کرده و آنها را به جنگ و یا عملیاتهای تروریستی وادار میکنند. مسئول مرگ این انسانها این ادیان هستند.



ما میخواهیم خودمان زندگیمان را دردست گرفته وسازماندهی کنیم، هر فردی می بایست این شانس را داشته باشد که در مسیر تکامل شخصیت و نیازهای فردی اش تصمیم بگیرد بدون اینکه تحت استثمار حاکمان قرار گرفته و خواسته هایش دستکاری شود.

ما مخالف هرنوع مذهب و توهمات مذهبی هستیم و با آن مبارزه میکنیم.

Religion is Curable. Liberate your mind!


ما خواهان مبارزه با سرمایه داری، تحریم، شرکت در اعتصابات و تظاهرتها هستیم. مبارزه برای سرمایه داری برای رسیدن به یک زندگی آزاد!

http://radiochiflado.blogsport.de/2011/12/07/heisse-gruesse-und-suendigt-schoen-und-befreit-euren-geist/ 


ترجمه از سارا نبوی

Montag, 5. Dezember 2011

نه به اعدام، نه به زندان و نه به خدایان دروغی

در اینجا من میخواهم از تجربه ی خودم صحبت کنم واینکه وقتی با بعضی از خانمها و آقایان سیاسی "مبارز" در اطاقهای پالتاک روبرو میشوم و وقتی میشنوم که فقط از اعدامیان و زندانیان سیاسی صحبت و یاد میشود، تمام تنم می لرزد که چه طور میتوانند این انسانها که از طبقه ی کارگر و زحمتکش وخلق صحبت میکنند در رابطه با اعدام ویا زندان فقط از تعدادی مشخص حرف بزنند. من میخواهم ببینم آیا یک زندانی که بعنوان زندانی سیاسی در زندان بسرنمی برد، آیا از همین خلق مورد نظر این آقایان نیست؟ من میخواهم بدانم که آیا این انسانها همان قربانیان سیستم سرمایه داری که این آقایان مداوم از آن صحبت می کنند، نیستند؟  من میخواهم بدانم ای انسانهایی که خود را" مبارز" می نامید، با چه حقی، حق زندگی کردن و در آزادی بسر بردن را برای بعضی ها قائل و برای بعضی های قائل نیستید. وقتی حرفهای شما را میشنوم حالم بد میشود، این همه تکبر از کجا می آید؟ حالا داستان به اینجا خاتمه داده نمی شود بلکه از دوستان اعدامی و زندانیتان هم میخواهید بت بسازید. وقتی این حرفها را میشنوم، فقط یک تصویر جلویم می آید و آن تصویر حیله گری و دروغگویی بیشتر نیست. 



در اینجا من میخواهم از Charlie Bauer  یاد کنم، از کسی که علیه سیتم و زندان مبارزه کرده است. شاید این کمکی باشد برای اینکه شما " مبارزان " در راه طبقه کارگر یاد بگیرید کمی انسانی فکر کنید.

Charlie در تاریخ 24 فوریه سال 1943 در شهر  Marseille (فرانسه)  بدنیا آمد و در تاریخ 07 آگوست 2011 در شهر Montargis   (فرانسه) در سن 68 سالگی درگذشت. او در یکی از روستاه های اطراف  Marseille   به نام  Estaque  بزرگ شد. در آغاز برای تأمین زندگی اش و از طرفی برای دور شدن  از سختی های روزمره اش به یک باند جوانان ملحق شد. این بود که دردسر، رویارویی با پلیس  و قانون در زندگی اش برنامه ریزی شد. زندگی روزمره و طبع شورشی اش باعث می شد که به قانون و سرکوب دیگر فکر نکند.


نقل قول: من این نیستم که به کسی درس بخواهم بدهم، من نه پدر شجاعتم و نه رامبو. فقط اگر کسی را ببینم که در بدبختی خود غوطه ور است، بهش می گویم، بلند شو و کاری کن. 

این باند به بوتیک ها و جواهر فروشی ها حمله میکرد و قسمتی از در آمد خود را به فقرا می داد. کار آنها تا سال 1964 ادامه پیدا کرد تا اینکه توسط پلیس CRS ( پلیس ویژه فرانسوی) او و همکارانش بازداشت شدند.

او را به اتهام "سرقت"، " حمل اسلحه " و عضویت در یک  " گروه جنایتکار "محاکمه کردند. برای اینکه از او اعتراف بگیرند، در بازداشتگاه او را به شکل وحشیانه ای شکنجه کردند با تمام اینها عوامل دولتی نتوانستند موفقیتی کسب بکنند. او 14 سال در زندانهای مختلف فرانسه در سلول انفرادی و بند امنیتی بسر برد حتی اجازه ملاقات هم به او نداده بودند، رفتار زندانبانان با او در زندان خشونت آمیز و تحقیر آمیز بود. روزگار Charlie در زندان با نفرت، مقاومت و سعی کردن به فرارهای متعدد گذشت.

در سال 1978  با آزادی مشروط  از زندان آزاد شد. بعد از آن با دوست دخترش به شهر Caen  نقل مکان کرد و در همانجا هم شروع به کار در یک کتابفروشی چپی کرد. او شروع کرد به انتشار متون و سازماندهی رویدادها و کمیته هایی که با موضوع آنتی فاشیست در ارتباط بودند. در سال 1978 فصل جدیدی در زندگی او از طریق تئوری آنارکو کمونیسم، نظامی گری و تمایلاتش برای  ساده کردن" اقدامات غیر قانونی"  آغاز شد. به دلایل حرفه ای خیلی از اوقات می بایست در پاریس بسر ببرد. در آنجا میخواست با شخصی به نام  Jaques Mesrine قرار ملاقات بگذارد. این شخص یکی از دشمنان درجه یک سیستم و به تازگی از  بند امنیتی زندان فرار کرده بود.


ارتباط این دو نفر در اثر مبارزه شان علیه زندان و بخصوص بند امنیتی خیلی بهم نزدیک بود. آنها با همدیگر نقشه حمله با یک بمب را به یکی ا ز  زندانهای ویژه طرح کردند که هیچوقت به مرحله عمل در نیامد و آن هم به این دلیل که  Jaques Mesrine   توسط پلیس کشته شد. چند روز بعد  Charlie Bauer   و زنش هم بازداشت شدند.  در طی دورانی  که او در زندان بود، زنش  فرزند شان را بدنیا آورد.

یکبار دیگر او را به اتهام همکاری و شخص دست راست  Jaques Mesrine    محاکمه کردند. این رابطه تاثیر مهمی در محکوم شدن او داشت، طوری که 10 سال دیگر او می بایست در بدترین و مدرن ترین دوزخ قوه قضائیه در بند امنیتی، در انزوا، زیر ضرب وشتم بسر ببرد. در تمام مدت روح فوق العاده مقاومش، خشم و کرامت انسانی اش او را همراهی میکرد. او برای مطالبات انسانی در یک محیط غیر انسانی فضائی ایجاد بتواند بکند، دست به اعتصاب غذا و اقدامهای اعتراضی دیگری زد. او 25 سال در پشت میله های زندان و 9 سال در سلول انفرادی بسر برد. او نه یک شهید و نه یک خدای دروغی بود بلکه یک انسان ساده از طبقه فقیر با حسی برای عدالت جویی که به ما این امکان راداده تا در زندگی اش از طریق کتابها و متونش شرکت داشته باشیم.


ترجمه از سارا نبوی

Samstag, 3. Dezember 2011

مصاحبه با سربازی که بدست پلیس در اوکلند مجروح گشته بود




پسر 24 ساله ای به نام Scott Olsen که در تاریخ 27.10.2011 در تظاهرتهای شهر اوکلند آمریکا بدست  پلیس مجروح گشته بود، از بیمارستان مرخص شد.


http://saranabavi.blogspot.com/search?updated-max=2011-11-08T09:32:00-08:00&max-results=5


سارا نبوی


صد هانفر در لس آنجلس دستگیر شدند



حمله وحشیانه پلیس به یکی از اردوگاه های Occupy L.A در شهر لس آنجلس و دستگیری صدها نفر از فعالین:

به گفته پلیس 240 نفر بازداشت شده اند. دفتر دادستانی در روز پنجشنبه اطلاع داد که 19 نفر محاکمه و وثیقه ای مابین 5000  تا20.000 دلار برای آنان در نظر گرفته شده است.  برای اطلاع بیشتر در اینجا کلیک کنید.

http://www.scpr.org/news/2011/11/30/30112/police-clear-occupy-la-outpost-200-arrested-massiv/
ترجمه از سارا نبوی

Montag, 28. November 2011

welcome to castor-country protestresort



برای اطلاعات بیشتر در مورد اعتراضات ضد زباله های هسته ای در اینجا کلیک کنید.

سارا نبوی

Sonntag, 27. November 2011

خبرنگاران زن در قاهره مورد تجاوز و خشونت قرار می گیرند



خانم    Mona al-Tahawyخبرنگار آمریکایی ـــ مصری گزارش داده که چطور توسط پلیس دستگیر شده و طی بازداشتش کتک خورده، استخوان دستهایش شکسته و مورد تجاوز قرار گرفته است. او در حالی که در نزدیکی میدان تحریر در روز چهارشنبه مشغول عکس برداری از تظاهرات و در گیریها مابین تظاهرکنندگان و پلیس بود، دستگیرشده است.  در روز جمعه گذشته او را آزاد کردند،  او تعریف می کند که چطور چشمانش را بسته و شروع به بدرفتاری با او کرده اند، او نمیتوانسته تشخیص دهد که چند نفردست در شلوار او کرده و او را مورد تجاوز قرار داده اند. بعد از عکس برداری از دستان او تشخیص داده شده که بازوی چپ و  دست راستش را  شکسته  اند. او می گوید خوب است که من یک خبرنگار آمریکایی ــ مصری هستم وگرنه نمی دانم چه بلایی سرم می آوردند. 

خبرنگاران گزارش می دهند که طی تظاهرتها این اولین بار نیست که زنان مورد آزارهای جنسی از طرف پلیس و حتی تظاهرکنندگان قرار گرفته اند.



سازمان خبرنگاران بدون مرز هشدار می دهد که خبرنگاران زن در آنجا در مرز خطر  هستند و می گویند سه خبرنگار طی تظاهرتها مورد حمله قرار گرفته اند و هشدار میدهند که بهتر است در حال حاضر خبرنگاران زن برای تهیه گزارش به مصر فرستاده نشوند.


 یک خبرنگار فرانسوی به نام Caroline Sinz، در روز پنجشنبه گذشته با فیلم بردارش در نزدیکی میدان تحریر مشغول تهیه گزارش و  فیلم برداری از تظاهرات بزرگی بودند در هیمن زمان یک گروهی از جوانان به آنان حمله ور شده و آنان را کتک زده اند، آنها لباسهای این خانم را پاره پاره کرده و بدن او را لمس می کرده اند، او می گوید که این هم مثل یک تجاوز است. او به خبرنگار روزنامه   Le Figaro die France-3  گزارش میدهد که بعد 45 دقیقه کتک خوردن، توانسته به کمک دیگران از دست این گروه نجات پیدا کند.  او می گوید این روشی است برای ترساندن مطبوعات.



ترجمه از سارا نبوی

Dienstag, 22. November 2011

صدها نفر در درگیریهای میدان التحریر زخمی و 35 نفر کشته شده اند


در شهر قاهره یکروز بعد از تظاهرتهای توده ای علیه شورای نظامی در میدان تحریر پلیس به شهروندان و فعالین سیاسی  با گاز اشگ آور و گلوله های لاستیکی حمله ور شد و آنها هم با پرتاب سنگ از خود دفاع  کردند. قصد شهروندان و فعالین سیاسی اشغال میدان تحریر بود. 

هفته دیگر اولین انتخابات پارلمانی بعد از سقوط حسنی مبارک است. دلیل این اعتراضات دستورالعملهای پیشنهادی برای قانون اساسی از طرف دولت موقت می باشد. آنها میخواهند از طریق این تغییرات در قانون اساسی قدرت بیشتری برای ارتش کسب کنند.

خبر درگیریها سریع در پایتخت پخش شد و در همان شب مردم به طرف مرکز شهر حجوم آوردند و سعی کردند که اطراف  میدان تحریر را مسدود کنند تا پلیس به آنجا راه پیدا نکند. 

طبق گزارش تلویزیون دولتی مصرتظاهرکنندگان خشمگین یک ماشین پلیس را به آتش کشیدند. گفته میشود که در همان شب 500 نفر زخمی شده اند که 20 نفر از آنان از ماموران امنیتی هستند. اما وزارت بهداشت از 200 نفر زخمی گزارش می دهد و به گفته وزارت داخله 20 نفر هم بازداشت شده اند.

در طی تظاهرات بزرگ روز جمعه تعداد کثیری از شهروندان چادرهایی را در میدان تحریر برپا کردند. تظاهرکنندگان اعلام کردند تا زمانی که دولت موقت برسر کار است، اعتراضات آنها هم ادامه پیدا میکند.

گروه های چپ، لیبرال، اسلامیستها و جنبش جوانان در تظاهرات روز سه شنبه  خواستار برکناری رئیس شورای نظامی آقای  Mohammed Hussein Tantawi   وتشکیل یک دولت غیرنظامی شدند.

weiter lesen: http://web.de/magazine/nachrichten/aufruhr-arabien/14192526-mindestens-35-tote-bei-krawallen-in-kairo.html#.A1000145



 درگیریهای خونین همچنان ادامه دارد، طبق گزارشات از طرف پزشکان و وکلا تا کنون 35 نفر در اطراف میدان تحیریر کشته شده اند. اما مقامات دولتی تعداد کشته شدگان را از روز شنبه تا به حال 28 نفر درشهر قاهره اعلام کرده اند.

تعداد زیادی از تظاهرکنندگان دستگیر شده اند که در میان آنها از سه شهروند آمریکایی هم  نام برده شده است. طبق گزارش منابع امنیتی اتهام آنان پرتاب کوکتل مولوتف به طرف وزارت کشور بوده است . گفته میشود که آنان به همراه یک گروه مصری دستگیر شده اند و با خود 30 کوکتل مولوتف داشته اند. از آن زمان اطراف وزارت کشور را با سیم خاردار مسدود کرده اند.

همچنین دربندر  Alexandria  تعداد بسیاری از فعالین سیاسی به خیابانها ریختند. طبق گزارش رسانه های دولتی طی تظاهرتها در شهر اسماعیلیه که در شمال کشور می باشد، حداقل سه نفر کشته شده اند.

http://youtu.be/y4DUVD-erpA

http://web.de/magazine/nachrichten/aufruhr-arabien/14192526-mindestens-35-tote-bei-krawallen-in-kairo.html


ترجمه از سارا نبوی

Sonntag, 20. November 2011

حضور آنجلا دیویس در برلین



آنجلا دیویس در تاریخ 26 ژانویه 1944 در  Birmingham ،Alabama متولد شده است. او فیلسوف، دانشمند، نویسنده و دراموری مانند مبارزه برای برابری زن و مرد، مخالفت با مجازات اعدام و الغای زندان‌ها فعالیت می‌کند.آنجلا دیویس در سال 1970 سمبلی در جنبش مبارزه برای حقوق زندانیان سیاسی بوده و در سالهای 1980 و 1984  در کنار  Gus Hall از طرف حزب کمونیست آمریکا بعنوان کاندیدای معاونت ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شده بود.




ترجمه از سارا نبوی

اندیشمندان آنارشیسم 1 در باره اما گلدمن

پنج شنبه 24 دسامبر 2009


 
اما گلدمن» در 27 ژوئن 1869 در ليتوانيا که آنزمان بخشی از روسيه بود به دنيا آمد.  او در سنين جوانی وارد آمريکا شد؛ در شيکاگو که عمدتاً از نفوذ بينش آنارشيسم بهره می گرفت و اما گلدمن نوجوان از آن لحظه به دفاع از جنبش آنارشی برخاست . او در مقاله‌ای به نام " درسهای اوليه آنارشيسم " می نويسد: طرفداران استبداد و حکومتگری آگاهانه آنارشی را به عنوان هرج و مرج طلب و بی بند و بار لقب میدهند، در حاليکه واژه آنارشی ريشه‌اش از يونان قديم به مفهوم ايستادگی و تسليم‌ناپذيری در مقابل سلطه قدرت می باشد. از مقاله عشق و ازدواج اما گلدمن نزديک به يک قرن مي‌گذرد و نسل های بسياری از زن و مرد در جهت انديشه های او تا کنون گام برداشته‌اند . زنی که بر حقايق تلخ زندگانی زنان در اين جوامع مردسالار واقف بود و چون پرنده‌ای سبکبال دريای آزادی را درنورديد تا آنرا به آيندگان مژدگانی دهد.

از اينرو زنانی که بر انديشه مبارزاتی اما گلدمن آشنا شدند همگی بر اين باور بودند که او آنگونه زنی بود که چندين قرن از نسل خويش فراتر مي‌زيست، آنگونه که شايد ما فروغ فرخزاد را داشته‌ايم؛ اما هر کدام به سبکی متفاوت برای آزادی زن و رهایی انسان از بند های کليشه‌ای تعبد و از خود بيگانگی کوشيدند .

البته خواننده توجه کند که اين روند مالکيت کالايی در عرصه کنترل بر هويت زنان و زندگی زيستی ما جدا از تاريخ سلطه ايدئولوژِی مدرنيسم و ليبراليسم غربی نبوده جايی که اما گلدمن در برجسته کردن مناسبات عاشقانه آنرا بخوبی به نقد ميکشد . مناسبات بيمارگونه کنترل و سلطه گری اساساً ريشه در بينش و عملکرد اصولگرايان دولت ساختار دارد که در جهت کنترل بر توليد زندگی زيستی ( اقتصادی ، فرهنگی ، جنسی ، نژادی و غيره ) مردمان و طبيعت ما برآمده اند . اين انحصار طلبی قدرت حزبی و فرقه ای مدرن که در چهار چوب اخلاق گرايی قانون ، حکومت و دولت، آشکارا به تخريب و آلوده کردن تمام هستی زندگی زيستی و مناسبات همسايگی اکوزيستی عاشقانه بر آمده ، طبعاً مقاومت رو به رشد جنبش های ميليونی جهانی را در برابر اين تخريب گرايی بی عاطفه اش روز بروز وسيع تر و جدی تر ميکند . از اين جهت اما گلدمن عليه کليت اين نظام کنترل حکومتی يعنی استبداد ، استثمار و استعمار سر به شورش گذاشت . آوازه مبارزاتش آنچنان گستردگی ای داشت که حتی حاکمان حزب بلشويک روسيه با وجود اعمال سيستم ترس و کنترل بر انقلاب شوراها و آنارشيستها و منتقدين آنروز، هنوز جرأت نميکردند به اما گلدمن و دلداده مبارزش آلکساندر برکمن صدمه ای وارد آورند . گرچه لنين و ديگر شرکا ی ارباب حکومتی اش با زيرکی تمام به آن دو پيشنهاد بالاترين مقام های نخبگی کشوری را دادند اما اين دو آزاديخواه عاشق تر از آن بودند که فريب عنوان ها  پوشالی و مريضگونه را بخورند و سرکوب خشک کمونيسم دولتی  را عليه شوراهای کارگری و دهقانی و کمونهای مردمی و آزاد انديشان بپذيرند، آنگونه که حتی در زير چکمه های آهنين قدرت طلبی و اقتدارگرايی حزب بلشويک و حکومت قانون اصول گرايی اش ،آندو بدفاع از شوراها و کمون های خودگردان برآمدند .

حزب در اکتبر 1917 تحت عنوان نظارت بر امپرياليست های شکست خورده ، در واقع قلب شوراهای انقلابی خودگردان روسيه را نشانه رفت و ديکتاتوری سرخ را آفريد تا آنجا که اوايل سال 1921 آخرين تپش جنبش شورايی که در حماسه کرونشتات شکل گرفت را با رياست ژنرال تراتسکی معروف به "لرد تراتسکی" و زينوويف، علی رغم اعتراضات حتی يک سوم از اعضای خود حزب بلشويک که خطر سازمان مخفي چکا را هم بالای سر خود حس کرده بودند ، کاملاً به خون کشاند و سرمايه داری بور کراتيک دولتی را جايگزين شوراهای خودزيستی کمون ها کرد و اين دقيقاً همان چيزی بود که باکونين در سال های دوران مارکس و بعدها اما گلدمن درباره ديکتاتوری سرخ ( پرولتاريا ) پيش بينی کرده بودند .

ديکتاتوری ای که در امتداد قدرت گيری اش توسط همان ساختار اقتدارگرايی لنينی تقريباً تمامی اعضاء اصلی يعنی"خودی" حزب را با نظارت استالين تار و مار کرد . مثل معروف اما گلدمن در واکنش به ديکتاتوری حزب اينگونه بود "انقلابی که من نتوانم در آن برقصم آن انقلاب من نيست!". از اين نظر بازنگری اين رويداد در تاريخ اردوگاه بردگی جهانی کمونيسم دولتی حائز اهميت است . اما گلدمن حتی اين شانس را يافت که در جنبش جنگ داخلی اسپانيا عليه فرانکو ديکتاتور شرکت داشته باشد و توطئه ها و سياست های احزاب استالينی اسپانيا را به نقد کشد.


اما گلدمن در واقع اسطوره و سمبلی از حماسه آفرينی بود چنانکه مبارزات خستگی ناپذير او در ايالات متحده آمريکا زبانزد همگان بود . او جنگ های امپرياليستی را که ستمی مضاعف بر زندگی زنان و کودکان و رنجی بيشتر بر زندگی زحمتکشان بود، شديداً محکوم کرد و برای آزادی زنان حتی در انتخاب حق بارداری، زبان و نوشتاری توانمند و طوفان خيز داشت ، آوازه او آنگونه بود که ميليون ها نفر به او عشق می ورزيدند و ميليون ها نفر از او مي ترسيدند .

براستی نميتوان انکار کرد که ما امروزه در آغاز قرن 21 با چنان نسلی از زنان در جنبش آزاديخواهی جهانی روبرو هستيم که توانمندانه اهميت حضور عاشقانه زيستن را بر بسياری از ما مردان متجلی ساخته اند و اين شکوفايی دامنه اش گسترده تر از آن است که بتوان بر آن چشم پوشيد و خوشا به آنان که در گلزارش بذر افشانیمی کنند.




گردآوری از سارا نبوی

منظورِمان از «عملِ مستقیم» چیست


پنج شنبه 1 ژوئيه 2004

بخش‌هایِ یکم ودوم مقاله‌یِ عملِ مستقیم. «عملِ مستقیم» مهمترین شعارِ جنبشِ آنارکوسندیکالیسم است.

 

منظورِمان از «عملِ مستقیم» چیست؟

عملِ مستقیم نمادِ سندیکالیسم در عمل است. این دستور، نمایانگرِ مبارزه‌یِ همزمان با استثمار و استبداد است و با وضوحِ ذاتی که در خود نهفته دارد، جهت و گرایشِ طبقه‌یِ کارگر در تلاشِ خسته‌گی‌ناپذیرَش برایِ مبارزه با سرمایه‌داری را اعلام می‌کند.
عملِ مستقیم چنان واضح و شفاف است، که با صرفِ دو کلمه، همه‌چیز را تعریف کرده و تشریح می‌کند. معنی‌یَ‌اش این است که طبقه‌یِ کارگر، در طغیانِ همیشه‌گی علیهِ تشکیلاتِ دولتی‌یِ موجود، هیچ انتظاری از افراد، نیروها و قدرت‌هایِ بیرونی ندارد، بلکه خودَش شرایطِ مبارزاتی‌یِ خود را ایجاد کرده، و ابزارهایِ مبارزه را از دلِ خود می‌جوید. معنی‌یَ‌اش توجه به تولیدکننده، در اعتراض به جامعه‌یِ کنونی است که فقط شهروند را به رسمیت می‌شناسد. و اینکه تولیدکننده، با فهمِ آنکه هر تشکلِ رسمی‌یِ اجتماعی یا سیاسی خود را داخلِ این سیستمِ تولید تعریف کرده، می‌کوشد مستقلاً با حذفِ کارفرما و به‌دست‌آوردنِ قدرت در کارگاهِ تولیدی، مستقیماً به روشِ سرمایه‌دارانه‌یِ تولید حمله کرده تغییرَش دهد؛ این تنها راهِ دسترسی به آزادی‌یِ حقیقی است.

نفیِ دموکراسی‌گرایی

بنابراین، منظورِ عملِ مستقیم، آن است که طبقه‌یِ کارگر، به جایِ سجده در برابرِ اصلِ اعتبار (اتوریته)، به مفاهیمِ آزادی و استقلال متعهد شود. اصلِ اعتبار، محورِ دنیایِ مدرن است و دموکراسی آخرین و کامل‌ترین تجسمِ عینی‌یِ آن است. اکنون بشر، به دلیلِ پذیرشِ همین اصل، با هزارات زنجیرِ فکری و مادی به جایِ خود بسته شده، هیچ شانسی برایِ نشان‌دادنِ خواست و ابتکارِ حقیقی‌یَ‌ش نمی‌یابد.
کلِ روشِ سندیکایی، از همین نفیِ دموکراسی‌زده‌گی‌یِ نادرست و ریاکار بر می‌خیزد، که تبلورِ نهایی‌یِ اعتبار است. بنابراین، عملِ مستقیم، درواقع صرفاً به‌زندگی‌آوردنِ اصلِ آزادی، و واقعیت‌بخشیدنش در میانِ توده‌ها است؛ این‌بار آزادی را نه به شکلِ ایده‌ایی انتزاعی، مبهم و نامشخص، بلکه به صورتِ مفهومی روشن و عملی خواهیم یافت که روحی به مبارزات و مقاومت‌هایِ زمانمان بدمد: این آزادی تخریبِ روحِ فرمانبری و کناره‌گیری است، که انسان‌ها را منحط ساخته، به برده‌هایِ خودخواسته بدل می‌کند و همچنین شکوفه‌دادنِ روحِ انقلابی‌گری است، که جامعه‌یِ انسانی را حاصل‌خیز خواهد ساخت.
گسیخته‌گی‌یِ بنیادین و کامل میانِ جامعه‌یِ سرمایه‌داران و دنیایِ کارگران، آن‌طور که در عملِ مستقیم نهفته است، در این شعارِ انجمنِ بین‌المللی‌یِ کارگران (International Worker`s Association - IWA / Association Internationale des Travailleurs AIT) بیان شده بود: «آزادی‌یِ کارگران تنها به دستِ خودِ کارگران به انجام خواهد رسید». IWA/AIT، با دادنِ بیش‌ترین اهمیت به سازمان‌هایِ اقتصادی، به واقعیت‌یافتنِ این جدایی کمکِ شایانی کرد. IWA/AIT به‌درستی فهمیده بود که تغییرِ اجتماعی باید از پایین بیآغازد، و تغییراتِ سیاسی صرفاً نتایجِ تغییراتِ ایجادشده در سیستمِ تولید هستند. به همین خاطر هم بود که از فعالیتِ اتحادیه‌هایِ صنفی، که چیزی جز عملِ مستقیم نیستند، استقبال کرده، طبیعتاً، به کارِ آن‌ها مشروعیت داده، و از قدرت و تأثیرِشان حمایت کرد.
عملِ مستقیم درحقیقت همان کارکردِ عادی‌یِ اتحادیه‌ها و دلیلِ وجودی‌یِ آنها است؛ خواستِ محدودشدنِ کارکردهایِ چنان سازمان‌هایی خواستِ احمقانه‌ایی است؛ و ایده‌یِ گردآمدنِ حقوق‌بگیران با هدفِ آماده‌ترشدن برایِ پذیرش و تحملِ سرنوشتی که جامعه‌یِ بورژوایی برایشان در نظر گرفته (تولید برایِ دیگران)، شوخی‌یِ مسخره‌ایی بیش نیست. بسیار روشن است، که هدفِ گردآمدنِ افراد در اتحادیه، با وجودِ داشتنِ دیدگاه‌هایِ مختلفِ اجتماعی و سیاسی، همکاری با یکدیگر و سازمان‌یافتن، به عنوانِ افرادِ مستقل، برایِ دفاع‌ اَزخود و مبارزه‌یِ مستقیم است. اشتراکِ منافع آنان را آنجا گرد می‌آورد؛ آن‌ها از رویِ غریزه جذبش می‌شوند. آنجا، در این پرورشگاه‌هایِ زندگی، کارِ انگیختن، برنامه‌ریزی و آموزشِ آنان انجام می‌شود؛ اتحادیه‌یِ صنفی، آگاهی‌یِ کارگران را که به خاطرِ تعصب‌ها و غرض‌ورزی‌هایِ تلقین‌شده توسطِ طبقه‌یِ حاکم، تضعیف شده، افزایش می‌دهند؛ چشمانشان را به نیازِ روزاَفزونِ مبارزه و انقلاب می‌گشایند؛ آن‌ها را، با نظم‌بخشیدن به تلاش‌هایشان، برایِ نبردهایِ اجتماعی آماده می‌سازند. با چنین آموزشی، به اینجا می‌رسیم که هیچ فردی، هیچگاه، کارِ فعالیت در جایگاهی که هست را، به دیگران نسپرده، خود به فعالیت بپردازد. در این تمرین‌ها است که شخص به ارزشِ خود پی می‌برد، کلِ عملِ مستقیم هم، در ستایشِ همین ارزش نهفته است. بدین‌ترتیب، کاردانی، خلقُ‌خو، شخصیت و توانایی‌یِ تمرکزِ شخص در اختیارَش قرار می‌گیرند. عملِ مستقیم اعتماد به نفس می‌آموزد! خوداِتکایی می‌آموزد! تسلط بر نفس می‌آموزد! و فعالیت برایِ خود را می‌آموزد!
اکنون، اگر این‌ها را با روش‌هایِ موردِ استفاده از سازمان‌های و گروه‌بندی‌هایِ دموکراتیک مقایسه کنیم، می‌بینیم که آنها هیچ چیزِ مشترکی با این تلاشِ پی‌گیر برایِ افزایشِ آگاهی ندارند و نیز نمی‌توانند با این عادت به عمل که در سازمانِ اقتصادی جریان می‌یابد کنار آیند. هیچ دلیلی نداریم تصور کنیم که روش‌هایِ موجود در یکی را بتوان به روش‌هایِ دیگری تغییر داد. عملِ مستقیم، به دلیلِ تناقضش با کارکردِ گروه‌بندی‌یِ دموکراتیک که درنهایت به سیستمِ نماینده‌گی معطوف است (و بنابراین انفعالِ افرادِ پایین‌دست را در خود دارد)، بیرون از عرصه‌یِ اقتصادی چیزی بی‌معنی است. دموکراسی به این‌ها خلاصه می‌شود: به نماینده‌هایِ ما اعتماد کنید! به آن‌ها رجوع کنید! به آن‌ها تکیه کنید! کارها را به آنان بسپارید!
منشِ کارِ فردی و خودگردانِ طبقه‌یِ کارگر، که در عملِ مستقیم جمع شده، با اجرایش در عرصه‌یِ اقتصادی دیده شده و موردِتوجه قرارمی‌گیرد؛ آنجا همه‌یِ خطاها مشکل‌ساز می‌شوند، جایی برایِ کج‌فهمی نیست، و همه‌یِ تلاش‌ها در خدمتِ مقصودِ مفید و مشخصی اند. بدین‌ترتیب، نهادهایِ طراحی‌شده برایِ فعالیتِ دموکراتیک، که افرادی با خواسته‌هایِ اجتماعی‌یِ دوجانبه‌ متخاصم را گردِ هم آورده اند، واقعاً از حرکت باز می‌مانند. این‌جا دشمن در معرضِ دید است. استثمارگران و ستم‌کاران نمی‌توانند امیدِ پنهان‌ساختنِ خود در پشتِ نقاب‌هایِ غلط‌اَنداز را داشته باشند  یا بخواهند مردم را با پوشیدنِ جامه‌هایِ ایده‌ئولوژیک گمراه کنند: آنان دشمنانِ طبقاتی هستند، و، برایِ ادامه‌یِ کارِ استثماریشان، باید، همین‌قدر شفاف، خود را در معرضِ دید قرار دهند! این‌جا، نبرد چهره‌به‌چهره است و هیچ‌چیز پنهان نمی‌ماند. در عرصه‌یِ اقتصاد، هر تلاش، ملموس است و محصولی سنجش‌پذیر دارد؛ کوتاه سخن، هر مقاومتِ مؤثر، به کاهش‌یافتنِ مقداری از اعتبارِ کارفرما، سست‌شدنِ بندهایی که کارگر را به کارگاه بسته اند و بهبودِ نسبی‌یِ رفاه ترجمه می‌شود و قطعاً به همین خاطر است  که اینجا، فعالیت، نیازمندِ هم‌آهنگی‌یِ برادرانِ طبقاتی است، تا بتوانند شانه‌به‌شانه واردِ نبرد شده، کنارِ یکدیگر با دشمنِ مشترک برزمند.
بنابراین، نتیجه می‌گیریم که با تأسیسِ هر سازمانِ صنفی، باید از همان آغاز چنین استنباط کنیم که، کارگرانِ گردِ‌هم‌آمده و آماده می‌شوند تا، آگاهانه یا ناآگاه، خود به امورِ خود رسیده‌گی کنند  که آن‌ها مصم اند در برابرِ اربابانِ‌شان بایستند  و در این راه، فقط به تلاش‌هایِ خود اتکا کنند؛ که منظورِ آن‌ها، عملِ مستقیم است، بدونِ واسطه، و بدونِ سپردنِ کارها به دیگران.
بنابراین، عملِ مستقیم، همان کارکردِ اتحادیه‌یِ صنفی است، عریان از هیچ پوششی، بدونِ هیچگونه ناخالصی، بدونِ هیچگونه حائلی که ضربه‌یِ جنگ‌جویی بر جنگ‌جویِ دیگر را بگیرد و بدونِ هیچیک از انحرافاتِ که وسایل و عرصه‌یِ نبرد؛ عملِ اتحادیه‌یِ صنفی، بدونِ مصالحه‌هایِ سرمایه‌دارانه و لاس‌زنی‌هایی است که رؤیایِ «صلحِ اجتماعی» تملقشان را می‌گوید؛ عملِ اتحادیه‌یِ صنفی، بدونِ داشتنِ دوستانی در حکومت و بی هیچ تضمین یا قولِ کمکی از سویِ «واسطه‌گران».



گرد آوری از سارا نبوی