مدت زمان زیادی نیست که جنبش حقوق حیوانات در کشورهای آلمانی زبان وجود دارد و آن هم به این دلیل که انسانها از جهات مختلف و با انگیزه های مختلف شخصی گردهم آمده اند. من فکر میکنم ( نویسنده )که در این مرحله نقش فمینست ها در رابطه با محتوای پرتحرک و استراتژی بحث برای دسترسی به حقوق حیوانات نباید نادیده گرفته شود. همچنین ضرری ندارد به سوالاتی که متداول پرسیده شده یکبار دیگر پاسخ داده شود.
آیا فمینیسم یعنی تساوی حقوق زنان؟
بله، فمینیسم موضوع اش ظلم و ستم، خشونت و سلسله مراتبی است که در جامعه وجود دارد. اما این ها فقط مسئله میان روابط دو جنس نیست بلکه کلا چارچوب کار و زندگی انسان ها را در بر گرفته است.اینکه زنان در همه جا پنجاه درصد حق مشارکت داشته باشند، چیزی را تغییر نمی دهد، چرا که جامعه ی ما با ضوابط سرمایه داری سازماندهی شده است و موضوع ما این است که بهره کشی و خشونت بطور کل از بین برود و نه اینکه آنرا بطور مساوی تقسیم کنیم. اگر زنان در خشونت و سازمان های سلسله مراتبی مانند ارتش مشارکت داشته باشند چیزی را حل نمی کند، بلکه هیچ کس در این سلسله مراتب نباید مشارکت داشته باشد.
آیا فقط زنان میتوانند در این رابطه پیروز شوند؟
لزوما اینجور نیست، نقشی که مردها در این زمنیه دارند نیز نقشی کلیشه ای است که نمی تواند حسادت برانگیز باشد. اینکه تمام روز و در طول تمامی زندگی می بایست فقط کار کرد و نگاهی اجمالی داشت، اینکه حتی اجازه نداشته باشی احساس خستگی، عدم موفقیت و یا ضعف بکنی، نمیتواند برای کسی مطلوب باشد. وقتی میتوانیم در جامعه پیشرفت زیادی داشته باشیم که زن ها و مردها رانندگی نکنند، بطرف چیزی در جنگل و مزارع همچنین در باغ و خانه مانند جلادان تیراندازی نکنند، یا بدون اعمال قدرت میان موجودات زندگی کرده، بدون اینکه دیگری را بخورند و با هیچ موجودی چه از نظر فیزیکی و چه روانی با خشونت رفتار کنند.
آها، پس در هر زمینه ای مردها مقصرند؟
مردها همانقدر مقصرند که زنان هستند. حتی تفاوتهای بیولوژیکی که مابین یک گروه مرد و یا یک گروه زن وجود دارد بزرگتر از تفاوتهایی است که مابین هر دوگروه موجود است. این میتواند تعیین کننده باشد که کسی از روابط سنتی قدرت حمایت و به نفع خودش استفاده بکند و یا نکند.
در هرصورت امروزه زنان آزادند و جنبش تاریخ انتزاع را پشت سرش گذاشته است.
خوب می شد اگر اینطور بود. شانس زنان در هر گروه و لایه های اجتماعی هنوز مثل گذشته بدتر از مردان است. البته طبیعی است که موقعیت زنان بومی تحصیل کرده از طبقه متوسط در مقایسه با زنان مهاجر و معلول آنقدر ها هم بد نیست. آره، همانطور که ما میدانیم، هرکسی یک مورد استثنایی میشناسد! موقعیت زنان در مقایسه با مردان بدتر است. کار آنها معمولا با تحصیلات مشابه از موقعیت بدتری برخوردار است، به وضوح مزد کمتری می گیرند، اغلب با آنان با خشونت رفتار میشود و بخصوص کسانی که مسن و تک والد هستند در فقر واقعی زندگی میکنند.
اما آیا زنان فکر میکنند که همیشه حق دارند؟
نه، زنان حتی کسانی که خیلی هم دست اندر کار هستند، اینطور فکر نمی کنند. اگر چه طبیعتن یک تصور بامزه ای است: زنان صبح زود از خواب بیدار می شوند، حق دارد، دوش میگیرد، و قهوه ای با شیر سویا می نوشد، در این رابطه هم حق دارد. بعد با دوچرخه به دفتر کارش میرود، احتمالا او یک قاضی است، چرا که او همیشه حق دارد و به پستچی هم با خوشرویی دستی تکان میدهد، چرا که آره ... خودتان بهتر میدانید.
او همچنین در راه نان و سیب میخرد و در تمام مدت او حق دارد... تمام روز و همیشه او حق دارد. احتمالا نویسنده از این ایده ی عجیب و غریب که اشتباه فهمیده نشود، که زنان همیشه بطور اتو ماتیک ناحق نیستند و میخواهند مثل دیگران جدی گرفته شوند .
زنانی وجود دارند که کارهای وحشتناکی میکنند، این هم بیانگر چیزی در باره زنان است.
بله، این بیانگر آن است که زنان نه اینکه بدلیل برخی از ویژگی های مرموز ژنتیکی بلکه بخاطر تربیتشان و نقشی که در جامعه دارند بندرت در مقایسه با مردان مرتکب جرایم خشونت آمیز می شوند، اگر چند مورد استثنایی هم وجود داشته باشد، سریع به چشم می خورد.
به چه دلیل می بایست زنان جدا از هم خودشان را سازماندهی کنند.
خیلی از مردها دوست ندارند که زنان بدون آنان فعالیت های سیاسی بکنند. برخی از آنها فکر میکنند که اگر بگویند همه باهم علیه تبعیض ها مبارزه کنیم، بهتر است. و دیگران بعنوان یک فرمول بندی مشخص می گویند که " حالا آرام شو، ما به شما می گوییم که ما (مردها )چه وقتی آماده هستیم ( زمانی که عید پاک و کریسمس در یکروز باشند و هیچ چیزی در تلویزیون در مورد یخ زدن جهنم نشان داده نمی شود) و لطفن تا آن موقع با چیزهای زنانه تان اعصاب ما را خورد نکنید. "
زنان علی رغم همه تفاوت هایشان چیزهای خیلی مشترکی نیز باهم دارند. با آنها در جامعه طور دیگر و در موارد مهم بدتر از مردها رفتار میشود. برای اینکه با این تبعیض ها مبارزه کنیم، باید ببینیم چه موارد مشترکی با هم داریم و دقیقا ببینیم که چطور این تبعیض ها در موارد مختلف خودشان را نشان داده و عمل میکنند.
تقسیم بندی جنسیتی یک چیز کهنه است و مطمئنن ایده زنانه نیست. نه من، نه مادرم و نه مادر بزرگم یا مادر مادربزرگم این را تایید کرده ایم که باید زنان را دست کم گرفت، یا درآمد کمتری داشته باشند و یا قسمت بیشتری از کارهای خانه را انجام دهند و برای آن هم از نظر جنسی مورد آزار و اذیت قرار بگیرند. و هر آدم احمقی اجازه داشته باشد با صدای بلند در مورد ظاهر ما اظهار نظر کند.
این مشکل زنان نیست که کمتر در مورد موارد مشترک فکر بکنند. آنها اگر خواسته های مشروعشان را توسعه بدهند، به نظر می رسد که خیلی خودخواه وخائن هستند.
اما این فمینیست ها ضد مرد هستند!
یعنی چی؟ ۹۵ درصد از زنان دگرجنسگرا هستند و بیش از نیمی از کودکانی که بدنیا می آیند، پسر هستند.
چرا بعضی از زن ها میخواهند که اتاق خواب جدا داشته باشند و از اینکه با یک مرد تنها باشند، حذر میکنند؟
بله، احساس خوشایندی نیست که با شما مانند یک مزاحم پتانسیل و یا متجاوز رفتار بشود. به احتمال زیاد این زنان اشتباه میکنند که تا این حد محتاط هستند. اما آنها قبلا هم اشتباه کردند زمانی که به بستگان ، آشناها و یا همکاران خود اعتماد کردند و آنها هم بعدن این زنان را مورد تجاوز و خشونت قراردادند. در واقع می بایست شکایت از مردهایی بشود که مرتکب جرائم جنسی شده اند و نه از قربانیان آنها( زنان ).
و چرا فمینیستها اینقدر شرورند؟
کلیشه ی فمینیست "بد" به نظر می آید که در رابطه با یک اسطوره مدرن عمل کرده و مانند این می ماند که یک عنکبوت در درخت یوکا است. اکثر فمینیست ها در زندگی واقعی فعال، زنانی مشتاق و روی خودشان کارکرده اند. آنها برای مجادلات بیهوده وقت تلف نمی کنند.
این درست است که هنوز این انسان کوچک و ظریف با صدایی واضح میبایست مانند کمدی که صدای بم داره، بتواند جلب توجه بکند. اما آنچه که قابل توجه است: از قرن ها پیش انتظار می رفت که زنان مودب، بی سر و صدا و رفتاری الزام آور داشته باشد، وگرنه اگر مانند مردها صدای بلند داشته و بدخلق باشند، بطور ناخوشایند به نظر می آیند.
زنان نی متوانند مانند مردانی که مست یا خشمگین هستند، و شروع به دعوا و مرافه می کنند یا توی اعصاب میروند یا اینکه آره دیگه همینجوری هستند، انتظار همان شفقت را داشته باشند. زنان بهتر است که قبلش فکر کنند که باعث چه چیزی میشوند، اگر با پوشیدن " لباس نامناسب "ممکن است تمایلات آنچنانی را بیدار کنند و با مراقبت تمام به یک مرد بگویند که آنها راه خودشان را میخواهند بروند. وگرنه اجازه گله کردن را ندارند، اگر بهشان حمله بشود و یابه قتل برسند. زنان یک کمی خودشان تقصیردارند.
و چرا گوشتخواری چیزی مردانه است؟
از گذشته خیلی دور گوشت بعنوان یک غذای خیلی با ارزش بوده است.انرژی حیوان کشته شده به خورنده اش انرژی و احساس سر زندگی می دهد. این نشان می دهد که در قدرت او است که باموجود زنده ی دیگری یکی شود. بر همین اساس گوشتخواری یک چیز مردانه است، به مردان هنوز احساس سرزندگی می بخشد و نقش او را بعنوان رهبریت موجودات زنده تائید میکند. هیچ کجا نمی توانید یک الگوی قدیمی از مردانی مانند جیمز باند یا جان واینه ببینید که نان و مربا و یا ماکارونی با فندق بخورد. این نشانه مردانگی اصلن نیست.
دوتا مثال در این مورد نام می برم: یک مرد جوان خسته و بد خلق پس از یک روز طولانی کاری در وان حمام دراز کشیده است. بعد از اینکه زنش بهش میگوید که برای شام سوسیس و ژامبون دارند، او سرحال می آید، بالا و پایین می پرد، و با اینکه کف صابون روی بدنش است، بطرف میز غذاخوری می دود. در آنجا با نگاه شگفت زده ی یک زن و شوهر مسن مواجه میشود که با انگشت اشاره محصولات گوشتی را نشان داده و اینگونه دعوت به خوردن میکنند. یک صحنه دیگر: یک مرد مسن ثروتمند در صندلی اش بی حوصله نشسته است. وقتی همسرش به او میگوید که امروز شنتسل مرغ دارند، او باخوشحالی بالا و پایین می پرد، و به غذا با خوشحالی می نگرد، او چه خوشبخت و چه سرزنده به نظر می آید. بنابراین گوشت باعث میشود که مردان خسته دوباره سرزنده شوند و زنان میتوانند به شوهرانشان سرزندگی ببخشند. و همانطور که سرنوشت میخواهد، زنان بعنوان زیباترین نقش کلیشه ای و شخصی در آشپزخانه هایشان می ایستند. این نمایشنامه ی کوتاه ولی بازگو به پیشنهاد AMA یکی از شرکت های اتریشی که برای گوشت تبلیغ میکند، هفته ها از طریق تلویزیون پخش شد. در آلمان هم قطعا به اندازه کافی از این نمونه ها وجود دارد.
پس اگر خوردن گوشت به مفهوم حمایت از ارزش های سنتی مردسالارانه است، گیاهخواری میتواند به معنی رد و مقابله با نظام پدرسالارانه باشد.
بله، گوشتخواری و پورنوگرافی ؟
شرکت AMA که برای گوشت تبلیغات میکند بازرنگی کامل توانست رابطه پورنوگرافی را با مصرف گوشت نشان دهد. بر روی یک پوستر عکس زنی جوان دیده میشود که در دستش یک پای مرغ سرخ شده دارد و در این عکس اعلام میکند که او این پای مرغ را زیبا می بیند.
در همان زمان به پای مودار مردجوانی با شلوارکوتاه که در کنارش نشسته خیره شده است. حتی اگر به یک نوعی شبه رهایی یک زن مصرف کننده را تقلید کرده است. عناصری از قبیل سنت گرایی دیده میشود: بدن به مصرف میرسد، به شکل جنسیتی یا به معنای واقعی کلمه، مسئله در مورد یک موجود زنده نیست، بلکه مهم قطعات بدن یک فرد است، در واقع این همه اصلن با هنر خوانایی ندارد بلکه یکطرفه به مصرف کالا کاهش یافته. این برای مرغ کشنده و برای انسان تحقیر آمیز است.
اگر فمینیست ها بعد از شنیدن جوک های ناخوشایند و سکسیتی دماغشان را بالا بکشند، به معنی این است که آنها شوخی نمی فهمند؟
این خیلی مهم است که انسان به چه چیزی می خندد. این در فرهنگ ما ریشه دارد که به بدن زنان، حال چه با لباس و چه بی لباس خیره شوند .بنابراین در وهله اول به چشم نمی آید که این رفتار باعث درد و رنج، زجرآور و یا حتی باعث مرگ شود. چه کسی اجازه این خیره شدن را دارد. واضح است، آن کسی است که میجود، نگاه و ارزیابی میکند. و همینطور واضح است که چه کسی تحت فشار است. آن کسی است که ارزیابی شده و یا بهش زل زده اند. در نتیجه این منجر به این میشود که بعضی ها فکر کنند " این مطمئنن جدی نیست که اگر او (زن) نه بگوید و من (مرد) یعنی کسی که اجازه نمی دهم که به من جواب رد بدهند. و من حتمن برای او به اندازه کافی خوب نیستم. و دیگران هم خجالت نمی کشند که در خیابان علی رغم اینکه مراقب خودشان هستند مورد حمله قرار بگیرند.
بخصوص در جنبش حقوق حیوانات خیلی مهم است که آدم نمیتواند انتخاب کند، چه موجود زنده ای را مورد احترام قرار داده و با او خوشرفتاری و یا با چه موجود زنده ای بدرفتاری کند. البته برای اعتبار سیاسی میتواند مفید باشد که اگر آدم مرزبندی خودش را بداند.
چه چیزی در رابطه با مدل برهنه ای که ضد خز است، بد میتواند باشد؟
در این کمپین مهم این بود که یک ماده تبلیغاتی مطمئن، زن خوشگل جوان برهنه ای تا آنجا که امکان دارد بتواند نظر انسان های زیادی را برای نپوشیدن خز جلب کند. نقد فمینیستی به این استراتژی تبلیغاتی ظاهرا خسته کننده تلقی شده است. اگر انسان خوب تعمق کند، فمینیست ها میتوانند درک کنند که انسان پوست خز نمی پوشد.من هیچ زن فعالی را نمیشناسم که کت خز داشته باشد. پوست خز اساسن یک تصویر عجیب و غریبی از زنان منتقل میکند. چه چیزی میتواند آنقدر جذاب باشد که با موهای یک موجود زنده ی دیگر وانمود کنیم که زنانه هستیم؟ آیا ما خوب و جذاب می دانیم اگرچیزی جدا از درد و رنج باشد؟ من فکر میکنم که خیلی میتوانست بهتر باشد که اگر در تبلیغات ضد خز افکار سکسیتی را کنار بگذاریم. ما می بایست در مجموع با نقد به این مسئله نگاه کنیم، وقتی انسان ها با موها و پرهای بیگانه خودشان را بیارایند. به نظر من سوال برانگیز است که با چنین تبلیغات بی مزه ای شفقت با موجودات زنده ی دیگر را از این طریق که هر فروشنده ماشین از آن استفاده میکند، بخواهیم بفروش برسانیم. و این که چه اثری این تصاویر میتوانند داشته باشند و چقدر با مهارت هنری و دستکاری برروی آنها کار شده است، این ندیده گرفته شده است.
آها، حالا مشخص شد، فمینیست ها میخواهند که زن ها را زشت بکنند!
خوب، زیبایی قیمت خودش را دارد، در اثر فشار زیادی که از طرف جامعه وارد میشود، خیلی از دخترها و زنان مجبور به خودآزاری می شوند. هرروزه دیده میشود که چطور زنان بیمارگونه کم اشتها میشوند و یا بدلیل اینکه از بدن خودشان ناراضی هستند، خود را آزادانه بدست چاقوی جراحی می سپارند. صنایع بزرگ از طریق ایجاد ترس تغذیه میکنند. اینکه تنها جوان ها، انسان های باهوش میتوانند سکس و عشق داشته باشند و در این میانه داشتن محل کار و درآمد خوب ماهیانه هم به آن اضافه شده است.
بله، از نظر من واقعا انسان ها میتوانند آنجور که هستند، همانجور هم بمانند. بزرگ یا کوچک، چاق یا لاغر، روشن یا تیره، صاف و صوف یا چروکیده.
اما همیشه نقش قربانی !
طبیعی است که تمام روز مرعوب جایی بنشینی و فکر کنی که من یک قربانی هستم، من نمیتوانم کار دیگری بکنم، این اما چیزی با خود نمی آورد. اما این که نکته مهمی نیست. در یک سیستم سلسله مراتبی ی دنیای کار، در بیمه های اجتماعی، این موانع ساختاری قبلا جاسازی شده است که هر زنی را دیر یا زود غافل گیر کند. این میتواند سودمند باشد اگر آماده برای مشاوره باشیم و فقط یک گوشه ننشینیم و فکر کنیم، این منم که ناتوانم و ولی برای زنان دیگر این وضعیت پیش نمی آید.
اگر ما قوی باشیم ، میتوانیم از نیرویمان به دیگرانی هم که نیاز دارند، فقیرند،مورد تجاوز یا تهدید یا سو استفاده قرار گرفته اند هم کمک کنیم. خیلی احساسی به نظر می رسد اما ما مدیون زنان دیگری هستیم اگر امروز میتوانیم به کتابخانه برویم، تحصیل و یا تظاهرات کنیم. این زنان قرن ها و دهه های گذشته فعال شده اند و برای مطالبات ما خود را مورد تمسخر قرار دادند، آنها حتی در گذشته نه چندان دور چه از نظر شخصی و یا اجتماعی، حاضر شدند که هستی خود را به خطر بیاندازند.
زنان در اغلب اوقات احساساتی هستند!
نه، خوب نیست؟ نقشی که به زنان از صدها قرن نسبت داده شده که ضعیف تر، نرم تر، یا طبیعتی مهربان تر دارند، به آنها اجازه می دهد که احساس خود را هم نشان دهند. البته این چیزی متناقض است، چرا که زنان از یک طرف میتوانند با موجوداتی که رنج می برند، همدردی کنند و احساس خود را علیه مرگ و خشونت به آنها نشان دهند و از طرف دیگر گفته میشود که آنها احساس خود را خوب میتوانند کنترل هم بکنند. و در واقع همزمان هم خیلی احمق هستند چرا که آنها نمیتوانند درک درستی در رابطه با پیشرفت اجتماعی و فهم اقتصادی داشته باشند. من شخصا فکر می کنم کسی که میتواند تفاهمی با جنگ، امپریالیسم، استثمار ، ظلم و ستم به انسان و حیوان داشته باشد، در واقع اشتباهی در رویکردش رخ داده است. احساسات باعث شده است که اغلب زنان برای حقوق حیوانات فعالیت کنند. ما میتوانیم هم تصور کنیم که علاقه ی انسانها به حیوانات میتواند مانع شود که آنها از گوشت، پوست حیوانات، آزمایش بر روی حیوانات صرف نظر کنند.
فمینیست ها هم که همیشه شاکی هستند!
بله، اینطور نیست، این محشر نیست؟ و تاثیر بهتری ندارد اگر اساسن در تفکر سلسله مراتبی شک و تردید کنیم وقطعه قطعه کردن موجودات زنده را رد کنیم. در سلسله مراتب سنتی، مردهای سفیدپوست در رده ی بالا هستند و بعد از آن با توجه به تضادها، زن های سفید یا مردانی که سفید نیستند و به همین ترتیب در رده ی پایین گونه گرایان گیاهخوار. این سلسله مراتب فقط به شکل کلی نیست بلکه به شکل روزمره هم هست.
اغلب مردها در خانه شان حیوانات را آزار داده و یا میکشند، تا از این طریق بتوانند در رابطه با زن و بچه هایشان ایجاد رعب و ترس کنند.
از صدها قرن پیش زنان با زحمت توانستند در این سلسله مراتب خود را بالا بکشند تا بتوانند نشان دهند، آنان نیز مانند مردان میتوانند خوب بنویسند، خوب حساب کنند و خوب فکرکنند. اما حتی اگر کسی هم نتواند خوب حساب کند، هیچ کس حق اینکه او را مورد سو استفاده یا شکنجه قرار دهد ندارد. این در مورد حیوانات هم صدق میکند، مهم نیست که آنها صحبت می کنند یا اینکه ما آنها را دوست داریم و یا نداریم، آنها حق دارند که مورد حفاظت قرار بگیرند و این ربطی به سلسله مراتب ندارد.
و اگر همه ی اینها درست است، پس اکثریت زنان در جنبش حقوق حیوانات کجا هستند؟
در اروپا متاسفانه این خوب عمل نمی کند. در حالی که در آمریکای شمالی خیلی از فمینیست ها بطور خودبخودی گیاهخوار هستند. آیا زنان می ترسند که نزدیکی شان به حیوانات باعث سوق دادن آنها به پایین بشود؟ اکثر مثال های شوونیستی و مقایسه های اخلاقی بین زنان و حیوانات ، مانند گربه ی سکسی تا غاز احمق و زبان عامیانه فاشیستی، اثرات خود را گذاشته اند. این بستگی به جنبش حقوق حیوانات هم دارد که چقدر از زنان برای حیوانات فعالیت بکنند.
آیا جنبش حیوانات میتواند از دانشی که زنان با زحمت زیاد در مورد استثمارشان و اینکه این چگونه عمل میکند ویا چطور میشود از حیوانات دفاع و استثمار پنهان آنان را افشا کرد و اینکه اصولن چطور انسان از خودش دفاع میکند، صرف نظر کند؟ تا کنون تمام موجودات ( مثلن تمام موجودات بجز میمون های آدم نما ) از جامعه انسانی کنار گذاشته شده اند و این جامعه انسانی هیچ گونه حق و حقوقی برایشان قائل نیست. آیا این عاقلانه است که خودمان را دیگری بدانیم و حتی بگوییم که نمی خواهیم با سیاست کاری داشته باشیم؟ پس ما می بایست نگرش خود را باانسان های دیگر در رابطه با استثمار حیوانات به گفتمان نشسته و با آنان وارد دیالوگ شویم حتی اگر آنها نه گیاهخوار و نه وگان باشند. مسلمن این خیلی فرق می کند اگر ما با یک شخص بازنشسته با دو تا گربه اش که از پناهگاه حیوانات آورده است و یا با یک تولید کننده ی سوسیس و یا یک خداشناس یا با خانواده ای جوان که نگران تغذیه کودکانشان می باشد، یا یک شکارچی زن ستیز و یا یک معلم یوگا که به شرایط نابودی محیط زیست آگاهی دارد، صحبت کنیم.
ترجمه از مجموعه ای از نظرات داخل جنبش وگان فمینیستی
سارا نبوی
آیا فقط زنان میتوانند در این رابطه پیروز شوند؟
لزوما اینجور نیست، نقشی که مردها در این زمنیه دارند نیز نقشی کلیشه ای است که نمی تواند حسادت برانگیز باشد. اینکه تمام روز و در طول تمامی زندگی می بایست فقط کار کرد و نگاهی اجمالی داشت، اینکه حتی اجازه نداشته باشی احساس خستگی، عدم موفقیت و یا ضعف بکنی، نمیتواند برای کسی مطلوب باشد. وقتی میتوانیم در جامعه پیشرفت زیادی داشته باشیم که زن ها و مردها رانندگی نکنند، بطرف چیزی در جنگل و مزارع همچنین در باغ و خانه مانند جلادان تیراندازی نکنند، یا بدون اعمال قدرت میان موجودات زندگی کرده، بدون اینکه دیگری را بخورند و با هیچ موجودی چه از نظر فیزیکی و چه روانی با خشونت رفتار کنند.
آها، پس در هر زمینه ای مردها مقصرند؟
مردها همانقدر مقصرند که زنان هستند. حتی تفاوتهای بیولوژیکی که مابین یک گروه مرد و یا یک گروه زن وجود دارد بزرگتر از تفاوتهایی است که مابین هر دوگروه موجود است. این میتواند تعیین کننده باشد که کسی از روابط سنتی قدرت حمایت و به نفع خودش استفاده بکند و یا نکند.
در هرصورت امروزه زنان آزادند و جنبش تاریخ انتزاع را پشت سرش گذاشته است.
خوب می شد اگر اینطور بود. شانس زنان در هر گروه و لایه های اجتماعی هنوز مثل گذشته بدتر از مردان است. البته طبیعی است که موقعیت زنان بومی تحصیل کرده از طبقه متوسط در مقایسه با زنان مهاجر و معلول آنقدر ها هم بد نیست. آره، همانطور که ما میدانیم، هرکسی یک مورد استثنایی میشناسد! موقعیت زنان در مقایسه با مردان بدتر است. کار آنها معمولا با تحصیلات مشابه از موقعیت بدتری برخوردار است، به وضوح مزد کمتری می گیرند، اغلب با آنان با خشونت رفتار میشود و بخصوص کسانی که مسن و تک والد هستند در فقر واقعی زندگی میکنند.
اما آیا زنان فکر میکنند که همیشه حق دارند؟
نه، زنان حتی کسانی که خیلی هم دست اندر کار هستند، اینطور فکر نمی کنند. اگر چه طبیعتن یک تصور بامزه ای است: زنان صبح زود از خواب بیدار می شوند، حق دارد، دوش میگیرد، و قهوه ای با شیر سویا می نوشد، در این رابطه هم حق دارد. بعد با دوچرخه به دفتر کارش میرود، احتمالا او یک قاضی است، چرا که او همیشه حق دارد و به پستچی هم با خوشرویی دستی تکان میدهد، چرا که آره ... خودتان بهتر میدانید.
او همچنین در راه نان و سیب میخرد و در تمام مدت او حق دارد... تمام روز و همیشه او حق دارد. احتمالا نویسنده از این ایده ی عجیب و غریب که اشتباه فهمیده نشود، که زنان همیشه بطور اتو ماتیک ناحق نیستند و میخواهند مثل دیگران جدی گرفته شوند .
زنانی وجود دارند که کارهای وحشتناکی میکنند، این هم بیانگر چیزی در باره زنان است.
بله، این بیانگر آن است که زنان نه اینکه بدلیل برخی از ویژگی های مرموز ژنتیکی بلکه بخاطر تربیتشان و نقشی که در جامعه دارند بندرت در مقایسه با مردان مرتکب جرایم خشونت آمیز می شوند، اگر چند مورد استثنایی هم وجود داشته باشد، سریع به چشم می خورد.
به چه دلیل می بایست زنان جدا از هم خودشان را سازماندهی کنند.
خیلی از مردها دوست ندارند که زنان بدون آنان فعالیت های سیاسی بکنند. برخی از آنها فکر میکنند که اگر بگویند همه باهم علیه تبعیض ها مبارزه کنیم، بهتر است. و دیگران بعنوان یک فرمول بندی مشخص می گویند که " حالا آرام شو، ما به شما می گوییم که ما (مردها )چه وقتی آماده هستیم ( زمانی که عید پاک و کریسمس در یکروز باشند و هیچ چیزی در تلویزیون در مورد یخ زدن جهنم نشان داده نمی شود) و لطفن تا آن موقع با چیزهای زنانه تان اعصاب ما را خورد نکنید. "
زنان علی رغم همه تفاوت هایشان چیزهای خیلی مشترکی نیز باهم دارند. با آنها در جامعه طور دیگر و در موارد مهم بدتر از مردها رفتار میشود. برای اینکه با این تبعیض ها مبارزه کنیم، باید ببینیم چه موارد مشترکی با هم داریم و دقیقا ببینیم که چطور این تبعیض ها در موارد مختلف خودشان را نشان داده و عمل میکنند.
تقسیم بندی جنسیتی یک چیز کهنه است و مطمئنن ایده زنانه نیست. نه من، نه مادرم و نه مادر بزرگم یا مادر مادربزرگم این را تایید کرده ایم که باید زنان را دست کم گرفت، یا درآمد کمتری داشته باشند و یا قسمت بیشتری از کارهای خانه را انجام دهند و برای آن هم از نظر جنسی مورد آزار و اذیت قرار بگیرند. و هر آدم احمقی اجازه داشته باشد با صدای بلند در مورد ظاهر ما اظهار نظر کند.
این مشکل زنان نیست که کمتر در مورد موارد مشترک فکر بکنند. آنها اگر خواسته های مشروعشان را توسعه بدهند، به نظر می رسد که خیلی خودخواه وخائن هستند.
اما این فمینیست ها ضد مرد هستند!
یعنی چی؟ ۹۵ درصد از زنان دگرجنسگرا هستند و بیش از نیمی از کودکانی که بدنیا می آیند، پسر هستند.
چرا بعضی از زن ها میخواهند که اتاق خواب جدا داشته باشند و از اینکه با یک مرد تنها باشند، حذر میکنند؟
بله، احساس خوشایندی نیست که با شما مانند یک مزاحم پتانسیل و یا متجاوز رفتار بشود. به احتمال زیاد این زنان اشتباه میکنند که تا این حد محتاط هستند. اما آنها قبلا هم اشتباه کردند زمانی که به بستگان ، آشناها و یا همکاران خود اعتماد کردند و آنها هم بعدن این زنان را مورد تجاوز و خشونت قراردادند. در واقع می بایست شکایت از مردهایی بشود که مرتکب جرائم جنسی شده اند و نه از قربانیان آنها( زنان ).
و چرا فمینیستها اینقدر شرورند؟
کلیشه ی فمینیست "بد" به نظر می آید که در رابطه با یک اسطوره مدرن عمل کرده و مانند این می ماند که یک عنکبوت در درخت یوکا است. اکثر فمینیست ها در زندگی واقعی فعال، زنانی مشتاق و روی خودشان کارکرده اند. آنها برای مجادلات بیهوده وقت تلف نمی کنند.
این درست است که هنوز این انسان کوچک و ظریف با صدایی واضح میبایست مانند کمدی که صدای بم داره، بتواند جلب توجه بکند. اما آنچه که قابل توجه است: از قرن ها پیش انتظار می رفت که زنان مودب، بی سر و صدا و رفتاری الزام آور داشته باشد، وگرنه اگر مانند مردها صدای بلند داشته و بدخلق باشند، بطور ناخوشایند به نظر می آیند.
زنان نی متوانند مانند مردانی که مست یا خشمگین هستند، و شروع به دعوا و مرافه می کنند یا توی اعصاب میروند یا اینکه آره دیگه همینجوری هستند، انتظار همان شفقت را داشته باشند. زنان بهتر است که قبلش فکر کنند که باعث چه چیزی میشوند، اگر با پوشیدن " لباس نامناسب "ممکن است تمایلات آنچنانی را بیدار کنند و با مراقبت تمام به یک مرد بگویند که آنها راه خودشان را میخواهند بروند. وگرنه اجازه گله کردن را ندارند، اگر بهشان حمله بشود و یابه قتل برسند. زنان یک کمی خودشان تقصیردارند.
و چرا گوشتخواری چیزی مردانه است؟
از گذشته خیلی دور گوشت بعنوان یک غذای خیلی با ارزش بوده است.انرژی حیوان کشته شده به خورنده اش انرژی و احساس سر زندگی می دهد. این نشان می دهد که در قدرت او است که باموجود زنده ی دیگری یکی شود. بر همین اساس گوشتخواری یک چیز مردانه است، به مردان هنوز احساس سرزندگی می بخشد و نقش او را بعنوان رهبریت موجودات زنده تائید میکند. هیچ کجا نمی توانید یک الگوی قدیمی از مردانی مانند جیمز باند یا جان واینه ببینید که نان و مربا و یا ماکارونی با فندق بخورد. این نشانه مردانگی اصلن نیست.
دوتا مثال در این مورد نام می برم: یک مرد جوان خسته و بد خلق پس از یک روز طولانی کاری در وان حمام دراز کشیده است. بعد از اینکه زنش بهش میگوید که برای شام سوسیس و ژامبون دارند، او سرحال می آید، بالا و پایین می پرد، و با اینکه کف صابون روی بدنش است، بطرف میز غذاخوری می دود. در آنجا با نگاه شگفت زده ی یک زن و شوهر مسن مواجه میشود که با انگشت اشاره محصولات گوشتی را نشان داده و اینگونه دعوت به خوردن میکنند. یک صحنه دیگر: یک مرد مسن ثروتمند در صندلی اش بی حوصله نشسته است. وقتی همسرش به او میگوید که امروز شنتسل مرغ دارند، او باخوشحالی بالا و پایین می پرد، و به غذا با خوشحالی می نگرد، او چه خوشبخت و چه سرزنده به نظر می آید. بنابراین گوشت باعث میشود که مردان خسته دوباره سرزنده شوند و زنان میتوانند به شوهرانشان سرزندگی ببخشند. و همانطور که سرنوشت میخواهد، زنان بعنوان زیباترین نقش کلیشه ای و شخصی در آشپزخانه هایشان می ایستند. این نمایشنامه ی کوتاه ولی بازگو به پیشنهاد AMA یکی از شرکت های اتریشی که برای گوشت تبلیغ میکند، هفته ها از طریق تلویزیون پخش شد. در آلمان هم قطعا به اندازه کافی از این نمونه ها وجود دارد.
پس اگر خوردن گوشت به مفهوم حمایت از ارزش های سنتی مردسالارانه است، گیاهخواری میتواند به معنی رد و مقابله با نظام پدرسالارانه باشد.
بله، گوشتخواری و پورنوگرافی ؟
شرکت AMA که برای گوشت تبلیغات میکند بازرنگی کامل توانست رابطه پورنوگرافی را با مصرف گوشت نشان دهد. بر روی یک پوستر عکس زنی جوان دیده میشود که در دستش یک پای مرغ سرخ شده دارد و در این عکس اعلام میکند که او این پای مرغ را زیبا می بیند.
در همان زمان به پای مودار مردجوانی با شلوارکوتاه که در کنارش نشسته خیره شده است. حتی اگر به یک نوعی شبه رهایی یک زن مصرف کننده را تقلید کرده است. عناصری از قبیل سنت گرایی دیده میشود: بدن به مصرف میرسد، به شکل جنسیتی یا به معنای واقعی کلمه، مسئله در مورد یک موجود زنده نیست، بلکه مهم قطعات بدن یک فرد است، در واقع این همه اصلن با هنر خوانایی ندارد بلکه یکطرفه به مصرف کالا کاهش یافته. این برای مرغ کشنده و برای انسان تحقیر آمیز است.
اگر فمینیست ها بعد از شنیدن جوک های ناخوشایند و سکسیتی دماغشان را بالا بکشند، به معنی این است که آنها شوخی نمی فهمند؟
این خیلی مهم است که انسان به چه چیزی می خندد. این در فرهنگ ما ریشه دارد که به بدن زنان، حال چه با لباس و چه بی لباس خیره شوند .بنابراین در وهله اول به چشم نمی آید که این رفتار باعث درد و رنج، زجرآور و یا حتی باعث مرگ شود. چه کسی اجازه این خیره شدن را دارد. واضح است، آن کسی است که میجود، نگاه و ارزیابی میکند. و همینطور واضح است که چه کسی تحت فشار است. آن کسی است که ارزیابی شده و یا بهش زل زده اند. در نتیجه این منجر به این میشود که بعضی ها فکر کنند " این مطمئنن جدی نیست که اگر او (زن) نه بگوید و من (مرد) یعنی کسی که اجازه نمی دهم که به من جواب رد بدهند. و من حتمن برای او به اندازه کافی خوب نیستم. و دیگران هم خجالت نمی کشند که در خیابان علی رغم اینکه مراقب خودشان هستند مورد حمله قرار بگیرند.
بخصوص در جنبش حقوق حیوانات خیلی مهم است که آدم نمیتواند انتخاب کند، چه موجود زنده ای را مورد احترام قرار داده و با او خوشرفتاری و یا با چه موجود زنده ای بدرفتاری کند. البته برای اعتبار سیاسی میتواند مفید باشد که اگر آدم مرزبندی خودش را بداند.
چه چیزی در رابطه با مدل برهنه ای که ضد خز است، بد میتواند باشد؟
در این کمپین مهم این بود که یک ماده تبلیغاتی مطمئن، زن خوشگل جوان برهنه ای تا آنجا که امکان دارد بتواند نظر انسان های زیادی را برای نپوشیدن خز جلب کند. نقد فمینیستی به این استراتژی تبلیغاتی ظاهرا خسته کننده تلقی شده است. اگر انسان خوب تعمق کند، فمینیست ها میتوانند درک کنند که انسان پوست خز نمی پوشد.من هیچ زن فعالی را نمیشناسم که کت خز داشته باشد. پوست خز اساسن یک تصویر عجیب و غریبی از زنان منتقل میکند. چه چیزی میتواند آنقدر جذاب باشد که با موهای یک موجود زنده ی دیگر وانمود کنیم که زنانه هستیم؟ آیا ما خوب و جذاب می دانیم اگرچیزی جدا از درد و رنج باشد؟ من فکر میکنم که خیلی میتوانست بهتر باشد که اگر در تبلیغات ضد خز افکار سکسیتی را کنار بگذاریم. ما می بایست در مجموع با نقد به این مسئله نگاه کنیم، وقتی انسان ها با موها و پرهای بیگانه خودشان را بیارایند. به نظر من سوال برانگیز است که با چنین تبلیغات بی مزه ای شفقت با موجودات زنده ی دیگر را از این طریق که هر فروشنده ماشین از آن استفاده میکند، بخواهیم بفروش برسانیم. و این که چه اثری این تصاویر میتوانند داشته باشند و چقدر با مهارت هنری و دستکاری برروی آنها کار شده است، این ندیده گرفته شده است.
آها، حالا مشخص شد، فمینیست ها میخواهند که زن ها را زشت بکنند!
خوب، زیبایی قیمت خودش را دارد، در اثر فشار زیادی که از طرف جامعه وارد میشود، خیلی از دخترها و زنان مجبور به خودآزاری می شوند. هرروزه دیده میشود که چطور زنان بیمارگونه کم اشتها میشوند و یا بدلیل اینکه از بدن خودشان ناراضی هستند، خود را آزادانه بدست چاقوی جراحی می سپارند. صنایع بزرگ از طریق ایجاد ترس تغذیه میکنند. اینکه تنها جوان ها، انسان های باهوش میتوانند سکس و عشق داشته باشند و در این میانه داشتن محل کار و درآمد خوب ماهیانه هم به آن اضافه شده است.
بله، از نظر من واقعا انسان ها میتوانند آنجور که هستند، همانجور هم بمانند. بزرگ یا کوچک، چاق یا لاغر، روشن یا تیره، صاف و صوف یا چروکیده.
اما همیشه نقش قربانی !
طبیعی است که تمام روز مرعوب جایی بنشینی و فکر کنی که من یک قربانی هستم، من نمیتوانم کار دیگری بکنم، این اما چیزی با خود نمی آورد. اما این که نکته مهمی نیست. در یک سیستم سلسله مراتبی ی دنیای کار، در بیمه های اجتماعی، این موانع ساختاری قبلا جاسازی شده است که هر زنی را دیر یا زود غافل گیر کند. این میتواند سودمند باشد اگر آماده برای مشاوره باشیم و فقط یک گوشه ننشینیم و فکر کنیم، این منم که ناتوانم و ولی برای زنان دیگر این وضعیت پیش نمی آید.
اگر ما قوی باشیم ، میتوانیم از نیرویمان به دیگرانی هم که نیاز دارند، فقیرند،مورد تجاوز یا تهدید یا سو استفاده قرار گرفته اند هم کمک کنیم. خیلی احساسی به نظر می رسد اما ما مدیون زنان دیگری هستیم اگر امروز میتوانیم به کتابخانه برویم، تحصیل و یا تظاهرات کنیم. این زنان قرن ها و دهه های گذشته فعال شده اند و برای مطالبات ما خود را مورد تمسخر قرار دادند، آنها حتی در گذشته نه چندان دور چه از نظر شخصی و یا اجتماعی، حاضر شدند که هستی خود را به خطر بیاندازند.
زنان در اغلب اوقات احساساتی هستند!
نه، خوب نیست؟ نقشی که به زنان از صدها قرن نسبت داده شده که ضعیف تر، نرم تر، یا طبیعتی مهربان تر دارند، به آنها اجازه می دهد که احساس خود را هم نشان دهند. البته این چیزی متناقض است، چرا که زنان از یک طرف میتوانند با موجوداتی که رنج می برند، همدردی کنند و احساس خود را علیه مرگ و خشونت به آنها نشان دهند و از طرف دیگر گفته میشود که آنها احساس خود را خوب میتوانند کنترل هم بکنند. و در واقع همزمان هم خیلی احمق هستند چرا که آنها نمیتوانند درک درستی در رابطه با پیشرفت اجتماعی و فهم اقتصادی داشته باشند. من شخصا فکر می کنم کسی که میتواند تفاهمی با جنگ، امپریالیسم، استثمار ، ظلم و ستم به انسان و حیوان داشته باشد، در واقع اشتباهی در رویکردش رخ داده است. احساسات باعث شده است که اغلب زنان برای حقوق حیوانات فعالیت کنند. ما میتوانیم هم تصور کنیم که علاقه ی انسانها به حیوانات میتواند مانع شود که آنها از گوشت، پوست حیوانات، آزمایش بر روی حیوانات صرف نظر کنند.
فمینیست ها هم که همیشه شاکی هستند!
بله، اینطور نیست، این محشر نیست؟ و تاثیر بهتری ندارد اگر اساسن در تفکر سلسله مراتبی شک و تردید کنیم وقطعه قطعه کردن موجودات زنده را رد کنیم. در سلسله مراتب سنتی، مردهای سفیدپوست در رده ی بالا هستند و بعد از آن با توجه به تضادها، زن های سفید یا مردانی که سفید نیستند و به همین ترتیب در رده ی پایین گونه گرایان گیاهخوار. این سلسله مراتب فقط به شکل کلی نیست بلکه به شکل روزمره هم هست.
اغلب مردها در خانه شان حیوانات را آزار داده و یا میکشند، تا از این طریق بتوانند در رابطه با زن و بچه هایشان ایجاد رعب و ترس کنند.
از صدها قرن پیش زنان با زحمت توانستند در این سلسله مراتب خود را بالا بکشند تا بتوانند نشان دهند، آنان نیز مانند مردان میتوانند خوب بنویسند، خوب حساب کنند و خوب فکرکنند. اما حتی اگر کسی هم نتواند خوب حساب کند، هیچ کس حق اینکه او را مورد سو استفاده یا شکنجه قرار دهد ندارد. این در مورد حیوانات هم صدق میکند، مهم نیست که آنها صحبت می کنند یا اینکه ما آنها را دوست داریم و یا نداریم، آنها حق دارند که مورد حفاظت قرار بگیرند و این ربطی به سلسله مراتب ندارد.
و اگر همه ی اینها درست است، پس اکثریت زنان در جنبش حقوق حیوانات کجا هستند؟
در اروپا متاسفانه این خوب عمل نمی کند. در حالی که در آمریکای شمالی خیلی از فمینیست ها بطور خودبخودی گیاهخوار هستند. آیا زنان می ترسند که نزدیکی شان به حیوانات باعث سوق دادن آنها به پایین بشود؟ اکثر مثال های شوونیستی و مقایسه های اخلاقی بین زنان و حیوانات ، مانند گربه ی سکسی تا غاز احمق و زبان عامیانه فاشیستی، اثرات خود را گذاشته اند. این بستگی به جنبش حقوق حیوانات هم دارد که چقدر از زنان برای حیوانات فعالیت بکنند.
آیا جنبش حیوانات میتواند از دانشی که زنان با زحمت زیاد در مورد استثمارشان و اینکه این چگونه عمل میکند ویا چطور میشود از حیوانات دفاع و استثمار پنهان آنان را افشا کرد و اینکه اصولن چطور انسان از خودش دفاع میکند، صرف نظر کند؟ تا کنون تمام موجودات ( مثلن تمام موجودات بجز میمون های آدم نما ) از جامعه انسانی کنار گذاشته شده اند و این جامعه انسانی هیچ گونه حق و حقوقی برایشان قائل نیست. آیا این عاقلانه است که خودمان را دیگری بدانیم و حتی بگوییم که نمی خواهیم با سیاست کاری داشته باشیم؟ پس ما می بایست نگرش خود را باانسان های دیگر در رابطه با استثمار حیوانات به گفتمان نشسته و با آنان وارد دیالوگ شویم حتی اگر آنها نه گیاهخوار و نه وگان باشند. مسلمن این خیلی فرق می کند اگر ما با یک شخص بازنشسته با دو تا گربه اش که از پناهگاه حیوانات آورده است و یا با یک تولید کننده ی سوسیس و یا یک خداشناس یا با خانواده ای جوان که نگران تغذیه کودکانشان می باشد، یا یک شکارچی زن ستیز و یا یک معلم یوگا که به شرایط نابودی محیط زیست آگاهی دارد، صحبت کنیم.
ترجمه از مجموعه ای از نظرات داخل جنبش وگان فمینیستی
سارا نبوی
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen