فمینیست های گیاهخوار چه میخواهند
آیا فمینیسم یعنی تساوی حقوق زنان؟
بله، فمینیسم موضوع اش ظلم و ستم، خشونت و سلسله مراتبی است که در جامعه
وجود دارد. ولی فقط مسئله روابط میان دو جنس نیست و به طور کلی چارچوب
کار و زندگی انسان ها را شامل میشود. اینکه زنان در همه جا پنجاه درصد حق
مشارکت داشته باشند، چیزی را تغییر نمی دهد، چرا که جامعه ی ما با ضوابط
سرمایه داری سازماندهی شده است و هدف ما این است که بهره کشی و خشونت بطور
کامل از بین برود و نه اینکه بطور مساوی تقسیم شود. اگر زنان در خشونت و
سازمان های سلسله مراتبی مانند ارتش مشارکت داشته باشند چیزی را حل نمی
کند، بلکه هیچ کس در این سلسله مراتب نباید مشارکت داشته باشد.
آیا فقط زنان میتوانند در این رابطه پیروز شوند؟
لزوما اینطور نیست، نقشی که مردها در این زمنیه دارند نیز نقشی کلیشه ای
است که نمی تواند حسادت برانگیز باشد. اینکه در تمام روز و در طول تمامی
زندگی می بایست فقط کار کرد و نگاهی اجمالی داشت و اینکه حتی اجازه
نداشته باشی احساس خستگی، عدم موفقیت و یا ضعف بکنی، نمیتواند برای کسی
مطلوب باشد. زمانی جامعه پیشرفت میکند که دیگر زن ها و مردها رانندگی
نکنند یا مانند جلادان بطرف چیزی در جنگل و مزارع یا در باغ و خانه
تیراندازی نکنند، یا بدون اعمال قدرت و بدون اینکه دیگران را بخورند میان
موجودات زندگی کنند ، و با هیچ موجودی چه از نظر فیزیکی و چه روانی با
خشونت رفتار نکنند.
آها، پس در هر زمینه ای مردها مقصرند؟
مردها همانقدر مقصرند که زنان هستند. تفاوتهای بیولوژیکی بین دو گروه زن و
مرد بزرگتر از تفاوتهایی است که بین دوگروه وجود دارد.(شباهت های بین زن و
مرد بیشتر ومؤثرتر از تفاوتهای بیولوژیکی شان است ) و این میتواند
تعیین کند که کسی از روابط سنتی قدرت حمایت کند یا به نفع خودش استفاده
بکند و یا نکند.
در هرصورت امروزه زنان آزادند و جنبش تاریخ انتزاع را پشت سرش گذاشته
است.
خوب می شد اگر اینطور بود. شانس زنان در گروهها و لایه های اجتماعی هنوز
مثل گذشته بدتر از مردان است. البته طبیعی است که موقعیت زنان بومی تحصیل
کرده از طبقه متوسط در مقایسه با زنان مهاجر و معلول آنقدر ها هم بد
نباشد. بله، همانطور که میدانیم، هرکسی یک مورد استثنایی می شناسد!
موقعیت زنان در مقایسه با مردان بدتر است. کار آنها معمولا با تحصیلات
مشابه در موقعیت پایینتری قرار می گیرد، به وضوح مزد کمتری می گیرند،
اغلب با آنان با خشونت رفتار میشود و بخصوص کسانی که مسن و تک والد هستند
در فقر واقعی زندگی میکنند.
اما آیا زنان فکر میکنند که همیشه حق دارند؟
نه، زنان حتی کسانی که خیلی هم دست اندر کار هستند، اینطور فکر نمی کنند.
اگر چه طبیعتا یک تصور بامزه ای است: زنان صبح زود از خواب بیدار می شوند،
حق دارد، دوش میگیرد، و قهوه ای با شیر سویا می نوشد، در این رابطه هم حق
دارد. بعد با دوچرخه به دفتر کارش میرود، احتمالا او یک قاضی است، چرا که
او همیشه حق دارد و به پستچی هم با خوشرویی دستی تکان میدهد، چرا که آره
... خودتان بهتر میدانید.
او همچنین در راه نان و سیب میخرد و در تمام مدت او حق دارد... تمام روز و
همیشه او حق دارد. احتمالا نویسنده از این ایده ی عجیب و غریب که اشتباه
فهمیده نشود، که زنان همیشه بطور اتو ماتیک ناحق نیستند و میخواهند مثل
دیگران جدی گرفته شوند.
زنانی وجود دارند که کارهای وحشتناکی میکنند، این هم بیانگر چیزی در
باره زنان است؟
بله، این بیانگر آن است که زنان نه اینکه بدلیل برخی از ویژگی های مرموز
ژنتیکی بلکه بخاطر تربیتشان و نقشی که در جامعه دارند بندرت در مقایسه با
مردان مرتکب جرایم خشونت آمیز میشوند و به همین دلیل اگر چند مورد
استثنایی هم وجود داشته باشد، سریع به چشم می خورد.
به چه دلیل می بایست زنان جدا از هم خودشان را سازماندهی کنند؟
خیلی از مردها دوست ندارند که زنان بدون آنان فعالیت های سیاسی بکنند.
برخی از آنها فکر میکنند که اگر بگویند همه باهم علیه تبعیض ها مبارزه
کنیم، بهتر است. و دیگران بعنوان یک فرمول بندی مشخص می گویند که " حالا
آرام شو، ما به شما می گوییم که ما (مردها )چه وقتی آماده هستیم ( زمانی
که عید پاک و کریسمس در یکروز باشند و هیچ چیزی در تلویزیون در مورد یخ زدن
جهنم نشان داده نمی شود) و لطفا تا آن موقع با چیزهای زنانه تان اعصاب ما
را خورد نکنید."
زنان علی رغم همه تفاوت هایشان چیزهای خیلی مشترکی نیز باهم دارند. با
آنها در جامعه طور متفاوت و در موارد مهم بدتر از مردها رفتار میشود. برای
اینکه با این تبعیض ها مبارزه کنیم، باید ببینیم چه موارد مشترکی با هم
داریم و دقیقا ببینیم که چطور این تبعیض ها در موارد مختلف خودشان را نشان
داده و عمل میکنند.
تقسیم بندی جنسیتی یک چیز کهنه است و مطمئنا ایده زنانه نیست. نه من، نه
مادرم و نه مادر بزرگم یا مادر مادربزرگم این را تایید کرده ایم که باید
زنان را دست کم گرفت، یا درآمد کمتری داشته باشند و یا قسمت بیشتری از
کارهای خانه را انجام دهند و برای آن هم از نظر جنسی مورد آزار و اذیت قرار
بگیرند. و هر آدم احمقی اجازه داشته باشد با صدای بلند در مورد ظاهر ما
اظهار نظر کند.
این مشکل زنان نیست که کمتر در مورد موارد مشترک فکر بکنند. آنها اگر
خواسته های مشروعشان را توسعه بدهند، به نظر می رسد که خیلی خودخواه وخائن
هستند.
اما این فمینیست ها ضد مرد هستند!
یعنی چی؟
۹۵ درصد از زنان دگرجنسگرا هستند و بیش از نیمی از کودکانی که
بدنیا می آیند، پسر هستند.
-چرا بعضی از زن ها میخواهند که اتاق خواب جدا داشته باشند و از اینکه با
یک مرد تنها باشند، حذر میکنند؟
بله، احساس خوشایندی نیست که با شما مانند یک مزاحم پتانسیل و یا متجاوز
رفتار بشود. به احتمال زیاد این زنان اشتباه میکنند که تا این حد محتاط
هستند. اما آنها قبلا هم اشتباه کردند زمانی که به بستگان ، آشناها و یا
همکاران خود اعتماد کردند و آنها هم بعدا این زنان را مورد تجاوز و خشونت
قراردادند. در واقع می بایست شکایت از مردهایی بشود که مرتکب جرائم جنسی
شدهاند و نه از قربانیان آنها ( زنان ).
و چرا فمینیستها اینقدر شرورند؟
کلیشه ی فمینیست "بد" به نظر می آید که در رابطه با یک اسطوره مدرن عمل
کرده و مانند این می ماند که یک عنکبوت در درخت یوکا است. اکثر فمینیست ها
در زندگی واقعی زنان مشتاق و فعالیاند که روی خودشان کارکرده اند. آنها
برای مجادلات بیهوده وقت تلف نمی کنند.
این درست است که هنوز این انسان کوچک و ظریف با صدایی واضح میبایست مانند
کمدی که صدای بم داره، بتواند جلب توجه بکند. اما آنچه که قابل توجه است:
از قرن ها پیش انتظار می رفت که زنان مودب، بی سر و صدا و رفتاری الزام
آور داشته باشند، و اگر مانند مردها صدای بلند داشته و بدخلق باشند، بطور
ناخوشایند به نظر می آمدند.
زنان نمیتوانند مانند مردانی که مست یا خشمگین هستند، و شروع به دعوا و
مرافعه می کنند یا روی اعصاب میروند یا اینکه آره دیگه همینجوری هستند،
انتظار همان شفقت را داشته باشند. زنان بهتر است که قبلش فکر کنند که باعث
چه چیزی میشوند، اگر با پوشیدن " لباس نامناسب "ممکن است تمایلات
آنچنانی را بیدار کنند و با مراقبت تمام به یک مرد بگویند که آنها راه
خودشان را میخواهند بروند. وگرنه اجازه گله کردن را ندارند، و اگر بهشان
حمله بشود و یابه قتل برسند.
زنان همیشه یک کمی خودشانتقصیردارند!
و چرا گوشتخواری چیزی مردانه است؟
از گذشته خیلی دور گوشت بعنوان یک غذای خیلی با ارزش بوده است. حیوان کشته
شده به خورنده اش انرژی و احساس سر زندگی می دهد. این نشان می دهد که در
قدرت او است که باموجود زنده ی دیگری یکی شود. بر همین اساس گوشتخواری یک
چیز مردانه است، به مردان هنوز احساس سرزندگی می بخشد و نقش او را بعنوان
رهبریت موجودات زنده تائید میکند.هیچ کجا نمیتوانید یک الگوی قدیمی از
مردانی مانند جیمز باند یا جان واینه ببینید که نان و مربا و یا ماکارونی
با فندق بخورد. این نشانه مردانگی اصلا نیست.
دوتا مثال در این مورد نام می برم: یک مرد جوان خسته و بد خلق پس از یک
روز طولانی کاری در وان حمام دراز کشیده است. بعد از اینکه زنش بهش
میگوید که برای شام سوسیس و ژامبون دارند، او سرحال می شود، بالا و پایین
می پرد، و با اینکه کف صابون روی بدنش است، بطرف میز غذاخوری می دود. در
آنجا با نگاه شگفت زده ی یک زن و شوهر مسن مواجه میشود که با انگشت اشاره
محصولات گوشتی را نشان داده و اینگونه دعوت به خوردن میکنند. یک صحنه
دیگر: یک مرد مسن ثروتمند در صندلی اش بی حوصله نشسته است. وقتی همسرش به
او میگوید که امروز شنتسل مرغ دارند، او باخوشحالی بالا و پایین می پرد، و
به غذا با خوشحالی مینگرد، او چه خوشبخت و چه سرزنده به نظر می آید.
بنابراین گوشت باعث میشود که مردان خسته دوباره سرزنده شوند و زنان
میتوانند به شوهرانشان سرزندگی ببخشند. و همانطور که سرنوشت میخواهد،
زنان بعنوان زیباترین نقش کلیشهای و شخصی در آشپزخانه هایشان میایستند...
این نمایشنامهی کوتاه ولی بازگوکننده به پیشنهاد AMA یکی از شرکت های
اتریشی که برای گوشت تبلیغ میکند، هفته ها از طریق تلویزیون پخش شد. در
آلمان هم قطعا به اندازه کافی از این نمونه ها وجود دارد.
پس اگر خوردن گوشت به مفهوم حمایت از ارزش های سنتی مردسالارانه است،
گیاهخواری میتواند به معنی رد و مقابله با نظام پدرسالارانه باشد.
بله، گوشتخواری و پورنوگرافی ؟
شرکت AMA که برای گوشت تبلیغات میکند با زرنگی کامل توانست رابطه
پورنوگرافی را با مصرف گوشت نشان دهد. بر روی یک پوستر عکس زنی جوان دیده
میشود که در دستش یک پای مرغ سرخ شده دارد و در این عکس اعلام میکند که
او این پای مرغ را زیبا می بیند.
در همان زمان به پای مودار مردجوانی با شلوارکوتاه که در کنارش نشسته خیره
شده است. حتی اگر به یک نوعی شبه رهایی یک زن مصرف کننده را تقلید کرده
باشد. عناصری از قبیل سنتگرایی دیده میشود: بدن به مصرف میرسد چه به شکل
جنسیتی چه به معنای واقعی کلمه، مسئله در مورد یک موجود زنده نیست، بلکه
مهم قطعات بدن یک فرد است، در واقع این همه اصلا با هنر همخوانی ندارد بلکه
یکطرفه به مصرف کالا کاهش یافته. این برای مرغ کشنده و برای انسان تحقیر
آمیز است.
اگر فمینیست ها بعد از شنیدن جوک های ناخوشایند و سکسیتی دماغشان را بالا
بکشند، به معنی این است که آنها شوخی نمی فهمند؟
این خیلی مهم است که انسان به چه چیزی می خندد. این در فرهنگ ما ریشه دارد
که به بدن زنان، حال چه با لباس و چه بی لباس خیره شوند. بنابراین در وهله
اول به نظر نمی آید که این رفتار باعث درد و رنج،زجرآور و یا حتی باعث
مرگ شود. چه کسی اجازه این خیره شدن را دارد. واضح است، آن کسی که خریدار
است، نگاه و ارزیابی میکند. و همینطور واضح است که چه کسی تحت فشار است.
آن کسی است که ارزیابی شده و یا بهش زل زده اند. در نتیجه این منجر به این
میشود که بعضی مردها فکر کنند " جواب منفی زنان شوخی و بیارزش است و من
(مرد) یعنی کسی که اجازه نمی دهم که به من جواب منفی بدهند. و من حتما برای
او به اندازه کافی خوب نیستم. و دیگران هم خجالت نمی کشند که در خیابان
علی رغم اینکه مراقب خودشان هستند مورد حمله قرار بگیرند.
بخصوص در جنبش حقوق حیوانات خیلی مهم است که آدم نمیتواند انتخاب کند، چه
موجود زندهای را مورد احترام قرار بده و با او خوش رفتاری و یا با چه
موجود زنده ای بدرفتاری کند. البته اگر آدم مرزبندی خودش را بداند برای
اعتبار سیاسیاش می تواند مفید باشد.
چه چیز بدی در رابطه با مدل برهنه ای که ضد خز است، وجود دارد؟
در این کمپین مهم این بود که زن خوشگل جوان برهنه ای تا آنجا که امکان
دارد بتواند نظر انسانهای زیادی را برای نپوشیدن خز جلب کند. نقد فمینیستی
به این استراتژی تبلیغاتی ظاهرا خسته کننده تلقی شده است. اگرعمیقتر نگاه
کنیم، فمینیست ها میتوانند درک کنند که انسان پوست خز نمی پوشد.من هیچ زن
فعالی را نمیشناسم که کت خز داشته باشد. پوست خز اساسا یک تصویر عجیب و
غریبی از زنان منتقل میکند. چه چیزی میتواند آنقدر جذاب باشد که با موهای
یک موجود زنده ی دیگر وانمود کنیم که زنانه هستیم؟ آیا ما خوب و جذاب می
دانیم اگرچیزی جدا از درد و رنج باشد؟ من فکر میکنم که خیلی بهتر است که
اگر در تبلیغات ضد خز افکار سکسیتی را کنار بگذاریم. در مجموع باید با
نگاه انتقادی به این مسئله نگاه کنیم، وقتی انسان ها با موها و پرهای
بیگانه خودشان را بیارایند. به نظر من جای سؤال دارد که چگونه با چنین
تبلیغات بی مزه ای که هر فروشنده ماشین از آن استفاده میکند بخواهیم شفقت
با موجودات زنده ی دیگر را، ترویج کنیم. و از این که چه اثری این تصاویر
میتواند داشته باشند و چقدر با مهارت هنری و دستکاری برروی آنها کار شده
است، چشمپوشی می کنیم.
آها، حالا مشخص شد، فمینیست ها میخواهند که زن ها را زشت بکنند!
خب، زیبایی قیمت خودش را دارد، در اثر فشار زیادی که از طرف جامعه وارد
میشود، خیلی از دخترها و زنان مجبور به خودآزاری می شوند. هرروزه دیده
میشود که چطور زنان بیمارگونه کم اشتها میشوند و یا بدلیل اینکه از بدن
خودشان ناراضی هستند، خود را آزادانه بدست چاقوی جراحی می سپارند. صنایع
بزرگ از طریق ایجاد ترس تغذیه میکنند. اینکه تنها جوان ها، انسانهای باهوش
میتوانند سکس و عشق داشته باشند و در این بین داشتن محل کار و درآمد خوب
ماهیانه هم کمکم به آن اضافه شده است.
بله، از نظر من واقعا انسان ها میتوانند آنجور که هستند، همانجور هم
بمانند. بزرگ یا کوچک، چاق یا لاغر، روشن یا تیره، صاف و صوف یا چروکیده.
اما همیشه نقش قربانی!
طبیعی است که تمام روز مرعوب جایی بنشینی و فکر کنی که من یک قربانی
هستم، من نمیتوانم کار دیگری بکنم، اما این سودی ندارد . اما این که مسأله
ی مهمی نیست. در یک سیستم سلسله مراتبی ی دنیای کار، در بیمه های
اجتماعی، این موانع ساختاری قبلا جاسازی شده است که هر زنی را دیر یا زود
غافل گیر کند. این میتواند سودمند باشد اگر آماده برای مشاوره باشیم و فقط
یک گوشه ننشینیم و فکر کنیم، این منم که ناتوانم ولی برای زنان دیگر این
وضعیت پیش نمی آید.
اگر ما قوی باشیم ، میتوانیم از نیرویمان به دیگرانی هم که نیاز دارند،
فقیرند،مورد تجاوز یا تهدید یا سو استفاده قرار گرفته اند هم کمک کنیم.
خیلی احساسی به نظر می رسد اما اگر امروز میتوانیم به کتابخانه برویم،
تحصیل و یا تظاهرات کنیم مدیون زنان دیگری هستیم زنانی که قرنها و
دهههای گذشته فعال شده اند و برای مطالبات ما خود را مورد تمسخر قرار
دادند، آنها حتی در گذشته نه چندان دور چه از نظر شخصی و چه اجتماعی، حاضر
شدند که هستی خود را به خطر بیاندازند.
زنان در اغلب اوقات احساساتی هستند!
نه، خوب نیست؟ نقشی که به زنان از صدها قرن نسبت داده شده که ضعیف تر،
نرم تر، یا طبیعتی مهربان تر دارند به زنان اجازه می دهد که احساس خود را
هم نشان دهند. البته یک تناقض وجود دارد چرا که زنان از یک طرف میتوانند
با موجوداتی که رنج می برند، همدردی کنند و احساس خود را علیه مرگ و خشونت
به آنها نشان دهند و از طرف دیگر گفته میشود که آنها احساس خود را خوب
میتوانند کنترل هم بکنند. و در واقع همزمان هم خیلی احمق هستند چرا که
آنها نمیتوانند درک درستی در رابطه با پیشرفت اجتماعی و فهم اقتصادی داشته
باشند. من شخصا فکر می کنم کسی که میتواند تفاهمی با جنگ، امپریالیسم،
استثمار ، ظلم و ستم به انسان و حیوان داشته باشد، در واقع اشتباهی در
رویکردش رخ داده است. احساسات باعث شده است که اغلب زنان برای حقوق حیوانات
فعالیت کنند. ما میتوانیم طور دیگرهم تصور کنیم که علاقهی انسان به
حیوانات میتواند مانع ازاین شود که از گوشت، پوست حیوانات استفاده کند و
روی حیوانات آزمایش انجام دهد.
فمینیست ها هم که همیشه شاکی هستند!
بله، اینطور نیست، این محشر نیست؟ و تاثیر بهتری ندارد اگر اساسا در تفکر
سلسله مراتبی شک و تردید کنیم وقطعه قطعه کردن موجودات زنده را رد کنیم. در
سلسله مراتب سنتی، مردهای سفیدپوست در رده ی بالا هستند و بعد از آن با
توجه به تضادها، زن های سفید یا مردانی که سفید نیستند و به همین ترتیب در
ردهی پایین گونه گرایان گیاهخوار. این سلسله مراتب فقط به شکل کلی نیست
بلکه به شکل روزمره هم هست.
اغلب مردها در خانه شان حیوانات را آزار داده و یا میکشند، تا از این طریق
بتوانند در رابطه با زن و بچه هایشان ایجاد رعب و ترس کنند.
از صدها قرن پیش زنان با زحمت توانستند در این سلسله مراتب خود را بالا
بکشند تا بتوانند نشان دهند، آنان نیز مانند مردان میتوانند خوب بنویسند،
خوب حساب کنند و خوب فکرکنند. اما حتی اگر کسی هم نتواند خوب حساب کند، هیچ
کس حق اینکه او را مورد سو استفاده یا شکنجه قرار دهد را ندارد. این در
مورد حیوانات هم صدق میکند، مهم نیست که آنها صحبت می کنند یا اینکه ما
آنها را دوست داریم و یا نداریم، آنها حق دارند که مورد حفاظت قرار بگیرند و
این ربطی به سلسله مراتب ندارد.
و اگر همه ی اینها درست است، پس اکثریت زنان در جنبش حقوق حیوانات کجا
هستند؟
در اروپا متاسفانه این خوب عمل نمی کند. در حالی که در آمریکای شمالی
خیلی از فمینیست ها بطور خودبخودی گیاهخوار هستند. آیا زنان می ترسند که
نزدیکی شان به حیوانات باعث سوق دادن آنها به پایین بشود؟ اکثر مثال های
شوونیستی و مقایسه های اخلاقی بین زنان و حیوانات ، مانند گربه ی سکسی تا
غاز احمق و زبان عامیانه فاشیستی، اثرات خود را گذاشته اند. این بستگی به
جنبش حقوق حیوانات هم دارد که چقدر از زنان برای حیوانات فعالیت بکنند.
آیا جنبش حیوانات میتواند از دانشی که زنان با زحمت زیاد در مورد
استثمارشان و اینکه این چگونه عمل میکند ویا چطور میشود از حیوانات دفاع و
استثمار پنهان آنان را افشا کرد و اینکه اصولا چطور انسان از خودش دفاع
میکند، صرف نظر کند؟ تا کنون تمام موجودات (مثلا تمام موجودات بجز میمون
های آدم نما) از جامعه انسانی کنار گذاشته شده اند و این جامعه انسانی هیچ
گونه حق و حقوقی برایشان قائل نیست. آیا این عاقلانه است که خودمان را
دیگری بدانیم و حتی بگوییم که نمی خواهیم با سیاست کاری داشته باشیم؟ پس
ما می بایست نگرش خود را باانسان های دیگر در رابطه با استثمار حیوانات به
گفتمان گذاشته و با آنان وارد دیالوگ شویم حتی اگر آنها نه گیاهخوار و نه
وگان باشند. مسلما این خیلی فرق می کند اگر ما با یک شخص بازنشسته با دو
تا گربه اش که از پناهگاه حیوانات آورده است و یا با یک تولید کننده ی
سوسیس و یا یک خداشناس یا با خانواده ای جوان که نگران تغذیه کودکانشان می
باشد، یا یک شکارچی زن ستیز و یا یک معلم یوگا که به شرایط نابودی محیط
زیست آگاهی دارد، صحبت کنیم.
ترجمه از مجموعه ای از نظرات داخل جنبش وگان فمینیستی
با تشکر از دوستی که به من کمک کرد این مطلب را ویرایش کرده و دوباره به چاپ برسانم.
سارا نبوی
با تشکر از دوستی که به من کمک کرد این مطلب را ویرایش کرده و دوباره به چاپ برسانم.
سارا نبوی
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen